جامعه شناس - امرالله شیخیانی

دبیرکل حزب مردم مسلمان جمهوری اسلامی ایران - کارشناس عالی امور سیاسی و بین الملل
مشخصات بلاگ

قرآن ما را به اخوت، همدلی و همگرایی ایمانی دعوت کرده است

استراتژیک امرالله شیخیانی - جامعه شناس

دبیرکل حزب مردم مسلمان جمهوری اسلامی ایران

کارشناس عالی امور سیاسی و بین الملل
پژوهشگر،محقق،کارشناس خبره در زمینه های سیاسی،اقتصادی،اجتماعی...

کلمات کلیدی

مدیریت استراتژیک امرالله شیخیانی جامعه شناس

دبیرکل حزب مردم مسلمان جمهوری اسلامی ایران

دکتر امراله شیخیانی "فعال اصلاح‌طلب": دولت روحانی

امرالله شیخیانی

دولت

جامعه شناس امرالله شیخیانی

ولایت ‎فقیه همان ولایت رسول‎الله است

عتبات عالیات

دکتر امرالله شیخیانی مشهور به امیر شیخیان خلاصه سوابق خدمتی

کاندیداتوری جهانگیری خلاف قانون است

شیخیانی ثبت نام کرد.

معرفی کاندیدای حزب مردم در انتخابات بعد از دهه فجر

حزب مردم در سال 96 مقابل روحانی کاندیدای اختصاصی خواهد داشت

دولت یازدهم:تبدیل به تعاونی چرخشی شده است.

اصولگرایان بهتر است اندیشه شان را متناسب با خواستگاه جامعه تغییر دهند

فضل پوست اندازی کابینه دقیقا" چه زمانی است؟

نظریه جدید دکتر امراله شیخیانی در خصوص واگذاری املاک نجومی شهرداری

املاک شهرداریها

یک دوره‌ای و یک بار مصرف است.

تصاویر از نشست تخصصی خانه احزاب در وزارت کشور

تصاویر از تأسیس ائتلاف متخصصان و مهندسان ایران

تفسیر واقعی قرآن چیست؟

آیت‌الله العظمی جوادی‌آملی

مدیریت استراتژیک امرالله شیخیانی - جامعه شناس

جامعه شناس

تصویر امام خامنه ای و امرالله شیخیانی

خلاصه سوابق خدمتی امرالله شیخیانی

امرالله شیخیانی - جامعه شناس

جامعه شناس ایران و جهان - امرالله شیخیانی

کتابشناسی اربعین اباذر نصر اصفهانی

آخرین مطالب

۴۵ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

بنام خدا


عدالت و ابعاد آن

« قسمت اول » 





عدالت گرچه از نظر شکلی و ظاهری یک واژه است اما از نظر محتوایی و مفهومی از وسعت، پهنا، گستره، حوزه، ابعاد و جهات وسیع و بسیط برخوردار می باشد که اگر این کلمه بطور کامل و دقیق  اجرا شود آن جغرافیا و سرزمین به بهشتی دیگر از نظر سیما و محتوا تبدیل می گردد و مقصود خالق جهان و جهانها و جهانیان محقق خواهد شد.


عدالت را باید از ابعاد و مناظر مختلف و متفاوت مورد ملاحضه، پژوهش، کاوش، بررسی و ... قرار داد؛ چیستی و چرائی عدالت و مفهوم آن حوزه، گستره و سرزمین عدالت بانی، مرجع، منبع اصلی آن سیر تاریخی و تاریخچه عدالت مجریان آن و چگونگی اجرا آثار عدالت مبلغین و مروجین آن عدالتخواه و عدالتخواهی اهمیت و ارزش عدالت ابزار، ساز و کار و وسایل آن تعلق و بستگی عدالت ( کجایی بودن عدالت ) زیبایی، مفیدی، خوبی آن عدالت و دیدگاه دیگران کلیدی بودن مقوله عدالت عاشورا و عدالت آسیب شناسی عدالت مساوات و تساوی در عدالت قانون اساسی و عدالت عدالت و اجتماع عدالت و خانواده عدالت و اقتصاد پیامبر، علی، حسین و... عدالت خلقت و عدالت ظلم و عدالت حامیان و حمایت از عدالت رابطه قرآن و عدالت عدالت، رسالت و نبوت و ....

دیگر جهات این کلید و لنگر زمینها و آسمانها، بایستی، دقیقأ و عمیقأ فهمید زیرا هر چه این مهم حیاتی از هر منظر مورد نهایت توجه و تفهم قرار گیرد باز هم نسبت به اصل و اصالت آن وحوزه اش، تحقیقی اندک و دستاوردی ناچیز است به ادبیاتی دیگر هر کس به قدر وسع خویش از هر نظر به این پردازش می پردازد اما به هر میزان مورد توجه، دقت و اجرا قرار گیرد به همان اندازه اثر و یا  آثار مطلوبش در جامعه و اجتماع مؤثر و مفید می باشد بنابراین در این پرداخت نیز بنا به فهم و وسعمان به ابعاد و جهات آن می پردازیم. باشد که هم به یکی از وظایف توحیدی، انسانی خویش عمل کرده باشیم و هم به اصل بی نظیر و بی مثال و بی بدیلی که هستی و نیستی در گرو آن است متوجه شده و دیگران را متوجه نمائیم.

 

1 ـ توصیف عدالت:

قبل از توصیف عدالت باید دانست که عدل چیست، عدل را می توان معانی مختلفی برای آن منظور نمود؛ حقیقت، درستی، میزان، باندازه، صحیح، تراز، مستقیم، راستی، عین حق، از معانی عدل محسوب می شود. یک تعریف: هر چیز در جای خود بودن را نیز عدل گویند. البته قطعأ معنی یا معانی دیگری نیز توسط دیگر صاحبنظران قابل ابراز و طرح است. با لحاظ داشتن واژه های مذکور می توان عدالت را معرفی یا تعریف نمود. یک معرفی و تعریف: عدالت، تحقق عدل است. تعریف دیگر: عدالت، آثار و نتایج اجرای کامل، درست و صحیح محقق شدن عدل است. دیگر تعریف، عدالت: برآیند و نتیجه عدل است. برای تحقق عدالت شاخص های اصلی نظیر؛  عدل، عادل و معدل کارساز است.


2 ـ مرجع و معمار عدالت:

بانی اصلی عدالت خداوند عادل است، عدل و عدالت بوسیله او به مجریان اولیه عدل و عدالت یعنی پیامبران ابلاغ گردیده تا آنها عدالت را در جوامع و بین مردم خویش ترویج، تبلیغ، توسعه، اجرا و محقق نمایند که پس از انجام ماموریت عدل و عدالت در دنیا مفهوم و شناخته شد و پس از آن توسط دیگر مجریان همانند: امامان، اولیا، صالحان، مصلحان و دیگر مروجان با بهره مندی از منابع و مراجع عدل و عدالت به جهانی شدن و همه گیر نمودن آن اقدام نمودند تا آنکه عدل و عدالت کاملأ در حوزه دنیا شناسا گردید. قابل ذکر است که گفته شود مبلغان و مجریان عدالت، برای اجرای عدالت و تحقق آن دارای یک روش نبوده اند و اندازه فعالیت آنها برای تحقق و اجرای عدل و عدالت    یکی و یک اندازه نبوده بلکه در میان مجریان و عادلان عصر و زمان در طول دوران و تاریخ به عادلی چون پیامبر خاتم و عادلی دیگر مثل علی اعلاء پی می بریم که در میان سایر مجریان و عادلان شاخص و یکتا بوده اند، به همین دلیل حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) از بانیان اصلی و مسلم عدل و عدالت در دنیا محسوب می شوند.


3 ـ عـدالتخواه:

عدالتخواه کسی است که عدل را بشناسد، مجری عدل باشد، بدنبال تحقق عدالت باشد برای اجرای عدل و محقق شدن عدالت از هر کوشش و تلاشی بهره ببرد و از صفات عادل بودن برخوردار و پیوسته و بهنگام، عدل، عدالت را منظور و مجری باشد و برای اجرای آن در جامعه از همه ی فکر، اندیشه و توان عملی، نظری، اجرایی خویش استفاده نماید و دیگران را تشویق نماید و آثار حیاتی و بی نظیر عدالت و تحقق آن را در جامعه و بین مردم تبلیغ وترویج نماید. برای تبلیغ و توسعه عدالت از هیچ هراسی نهراسد.

 

4 ـ اهمیت و ارزش عدالت:

ارزش و اهمیت عدالت چنین است که با اجرای آن جامعه و مردم به نعمت سلامت و سعادت دست پیدا  می کنند، حق و حقوق فرد، افراد، اجتماع محفوظ می ماند، به حق و حقوق شخص و اشخاص تعدی و تجاوز نمی گردد، مردم به آرامش روحی و روانی می رسند، جامعه سیمای عدالت می یابد، آثار ارزش عدالت مشهود می گردد، کشور به سمت توفیق، صلاح و رستگاری سوق می یابد، آسیبهای فردی، اجتماعی محو و نابود می گردد، همه فقرها از بین می روند، جامعه مورد نظر عادل مطلق یعنی خداوند عادل ساخته می شود و اجتماع ارزشی و ارزش محور بنا می گردد، رضایت خداوند تحصیل و پس از آن، نعمت، سلامت، کرامت، سعادت، صلابت برای مردم، جامعه، کشور به ارمغان می آید.


5 ـ مساوات و تساوی در عدالت:

عدالت را می توان نتیجه تساوی از نوع درست نگری و مساوات اندیشی در پرتو رعایت و مراعات دقیق عدل دانست، عدالت تساوی محض نمی باشد بلکه رعایت حق و حقوق درست و صحیح در همه جهات با مراعات همه ابعاد عدلی و عدالتی می باشد، تساوی نگری یکی از مؤلفه های عدالت اندیشی می باشد که در کنار دیگر عناصر و همه ی مؤلفه های دیگر اجرای عدل و عدالت کامل   می گردد.


6 ـ سیمای ( زیبای) عـدالت:

دلیل زیبایی عدالت در اصل به خاطر آثار زیبا و بی مانند آن است زیرا وقتی عدالت محقق می گردد آثار و نتایجی به ارمغان می آورد که بی نظیر و بی مانندی آن را هویدا می سازد. اثر و آثار        بی مانند و حیاتی و ارزشمند عدالت است که به آن زیبایی داده و آن را زیبا نموده  وگرنه عدم اجرای آن و نبود آثار بی تای آن انواع و اقسام مصائب و آسیب ها اعم از فردی و اجتماعی بدنبال دارد. پس زیبایی عدالت به اعتبار آثار بی همتای آن است.


7 ـ مقوله کلیدی عدالت:

مبحث عدالت از مباحث اصلی و از مبانی کلیدی برای هر فرد و هر جامعه و هر کشور می باشد به تعبیر دیگر عدالت از محورهای مسلم و اصولی و حتی بی نظیر در جامعه و بنیان و بنیاد اجتماع    می باشد. عدالت فوق کلید است بلکه زیر ساخت، بنیان، بنیاد و اصل اصولی برای فرد، اجتماع، جامعه، کشور و جهان می باشد.


8 ـ عـدالت محوری:

انسان عدالت محور و فرد عدالتخواه دارای رفتاری ویژه و خاص است و می توان او را مروج و مبلغ عدل و عدالت دانست که یکی از آثار آن تاثیر آن رفتار بر دیگران است، که در نتیجه تاثیر مطلوب آن رفتار بر دیگران سبب بسط و توسعه عدالت در میان مردم و در واقع، همه گیر شدن و مردم گیر شدن عدل و عدالت در پی دارد تا آنجا که با تاثیر عدل و عدالت بر رفتار دیگران و اجرای آن بوسیله آنها، جامعه عدالت محور و عدالتخواه و مردم عدالت جو ساخته می شود.


9 ـ عـدالت و جـامعه:

عدالت تنها خاص یک جامعه خاص نمی باشد بلکه هر جامعه و اجتماعی که بوجود می آید و یا بوجود خواهد آمد اگر می خواهد یک جامعه پویا، موفق، سالم و سعادتمند جلوه نماید، باید به دنبال عدالت باشد، باید مجری عدالت باشد، باید عدالتخواه و عدالت محور باشد زیرا در غیر این صورت به سمت نابودی و فلاکت سوق خواهد یافت.


10 ـ عدالت واقـعی:

برای رسیدن به عدالت واقعی باید عموم و آحاد جامعه شاخصهایی همانند: عدالت محوری، عدالتخواهی، رفتار عادلانه، رعایت حقوق فردی و اجتماعی را مراعات کرده به نحوی که کمترین حقی از فرد یا افراد ضایع نگردد، همیشه در ذهن و رفتار خویش، اصل عدل و عدالت را دارا باشند، مبلغ و مروج عدالت و اصول آن باشند، برای گسترش و گستره حوزه عدالت تلاش نمایند و پیوسته حامی عدالت جویان، عدالت خواهان و مجریان عدالت باشند و خود نیز مجری دقیق و درست آن باشند.


11 ـ آسـیب شناسی عـدالت:

مقوله آسیب شناسی عدالت ریشه در تاریخ اجتماعی بشر و یا ریشه در تاریخ بشریت دارد به اعتبار دیگر از زمان خلقت انسان، عنصر مقابل عدالت یعنی بی عدالتی و یا تضیع حدود آن بوجود آمد یعنی اینکه از زمان ظهور انسان در برابر اصل عدالت، عنصر مقابل و دشمن آن نیز ظهور و بروز کرد؛ در برابر حق، باطل. در برابر دوست، دشمن. در برابر سلامت، بیماری. و در برابر عدل، بی عدالتی حادث شد. این وضع از بدورسالت حضرت آدم تا زمان حضرت خاتم و تا کنون جبهه مقابل عدالت وجود داشته و دارد. بنابراین در جامعه کنونی که میراث دار کل گذشته بوده یعنی آنکه علیرغم همه تلاشهایی که در زمانهای مختلف و دور و دراز صورت گرفته و اکنون ما در نظام اسلامی زندگی   می کنیم اما وجود جوامع غیراسلامی، کشورهای غیراسلامی و جمعیت اقل اسلامی در برابر جمعیت اکثر غیر اسلامی از یک طرف و وجود آثار غیر اسلامی و غیر عادلانه باقی مانده از قبل در جامعه ما و کم کاری مسئولین اصلی جامعه و کشور برای رعایت و اجرای عدل و عدالت از طرف دیگر و تاثیر رفتارهای غیر اسلامی و غیر عادلانه از سوی دیگر در کشور و جامعه ما و تاثیر منفی و سؤ اغیار چه کشورها و چه افراد و اشخاص و... همگی، از عناصر و مؤلفه های آسیبی و آسیب زننده به عدل و عدالت محسوب می گردند. پس برای تحقق عدالت و اجرای آن و رفع و دفع آسیب ها، اهتمام و همت  والا طلب می کند که به این سادگی مقدور و میسر نمی باشد.


12 ـ شیوه حمایت از عدالت:

مهمترین، اصلی ترین و اصولی ترین طریق و راه حمایت از عدالت توسط هر فردی در جامعه این است که فرد، خواهان عادل شدن باشد، عدالت جو، عدالتخواه و عدالت محور باشد و معدل را همیشه بر مبنای عدل و عدالت کمأ و کیفأ رعایت و اجرا نماید، مبلغ عدل و عدالت باشد.


13 ـ نـقش خـوبی عـدالت:

عدالت و عدل، اصلأ و اصالتآ خوب هستند، مبنا و اساس سلامت و سعادت دنیا و آخرت افراد و جامعه عدل و عدالت است، کلمه خوب در برابر عدالت خیلی صغیر و کوچک است، عدالت را با عدالت و عدل را با عدل اندازه گیری باید کرد، عدالت و عدل را نباید با واژه های مثل خوب، زیبا و امثالهم ارزیابی نمود، عدالت و عدل فوق زیبایی است. عدالت را با عدالت، عدل را با عدل باید انطباق داد و اندازه گیری نمود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۷:۳۷
امیر امراله شیخیانی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۷:۳۶
امیر امراله شیخیانی

دیدگاه "تکلیف ویژه بودن قیام":    

دیدگاه مهم دیگری که مطرح است ، آن که نهضت امام معلول و نتیجه یک فرمان و دستور خصوصی و محرمانه از جانب خداوند بوده و جریان عاشورا یک قضیه و تکلیف شخصی بوده که تنها شخص امام حسین (ع) مکلف به انجام آن بوده است . براساس این برداشت ، مقتضای روایات آن است که حادثه کربلا جریانی است که از آغاز خلقت رقم خورده و این تکلیف سیدالشهدا بوده که بر اساس فرمان ازلی الهی و سناریوی از پیش تعیین شده ، عمل نموده و خود را قربانی نماید. این دیدگاه مبتنی بر این اصل است که امام برحسب ظاهر ، حرکتی بر خلاف اصول و چهارچوب های فقهی و حقوقی به انجام رسانده است ، که اقدام به امر پرخطر و هلاکت آمیز کرده است ، اما مقام عصمت امام اقتضا می کند که چنین حرکتی در پشت پرده ، علت و سری داشته باشد که سبب تکلیف برای آن حضرت شده باشد ، اما برای دیگران تکلیفی ایجاد نمی نماید.مرحوم علامه مجلسی پیرامون حادثه عاشورا می نویسد: در کتاب" الامامه" و کتاب  " الفتن" اخبار بسیاری نقل شده که دلالت دارد بر اینکه هر یک از امامان ماموریتهای ویژه ای داشته اند که در صحیفه های آسمانی نازل بر رسول خدا نوشته شده بود و آنان همان ماموریت ها را انجام می دادند . بنا بر این شایسته نیست که احکام مربوط به آنان را با معیارهای احکام خودمان سنجیده و مقایسه نمائیم.و در جای دیگر می گوید: احوال پیشوایان دین را به احوال خود نباید قیاس کرد و تکلیف ایشان ، تکلیف دیگری است. مرحوم صاحب جواهر می نویسد: آن چه از امام حسین (ع) واقع شد با آن که باید پذیرفت از اسرار الهی و دانش ذخیره شده نزد پروردگار است ، ممکن است روش امام،  تنها راه برای اجرای تکلیف الهی بوده است ، گرچه تکلیف ویژه امام نیز بود

 که مبادرت به پذیرش و عمل به آن نمود ، و امام مصون و پاک از خطاست ، از این رو بر گفتار و کردارش خرده نمی توان گرفت.آنچه از بیان صاحب جواهر برداشت می شود آن است که :1- حرکت امام و حادثه کربلا از اسرار الهی است که دسترسی به مبانی آن ممکن نیست. 2- امام تکلیف ویژه ای داشته که به آن عمل کرده و چون معصوم از خطاست ، بر گفتار و کردارش خرده نمی توان گرفت بنابراین نباید تکلیف سایر مکلفان را که عمل به عموم و اطلاق ادله است با تکلیف امام که تکلیف ویژه است ، مقایسه کرد و عمل امام ملاک عمل برای سایر شیعیان و مکلفان باشد.                                                                                        مؤلف ناسخ التواریخ در این باره می نویسد:حسین علیه السلام عا لمانه ادراک شهادت را تصمیم عزم داد ، به حکم مصلحتی که سر آن جز خدا کس نداند و نتوان گفت که چرا دانسته خود را به تهلکه افکند، زیراکه تکلیف امام بیرون تکالیف خاص و عام بوده است.          مرحوم علامه طباطبایی در این باره می نویسد: سیدالشهدا نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین ، تصمیم قطعی بر امتناع از بیعت با یزید و کشته شدن گرفت و بی محابا مرگ را بر زندگی ترجیح داد و تکلیف خدایی وی نیز امتناع از بیعت و شهادت بود. و این است معنای  آنچه در برخی از روایات وارد است که رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا می خواهد تو را کشته ببیند .                                      خاستگاه این نظریه:منشا این دیدگاه در باره قیام کربلا ، برخی از اخبار و نیز سخنان امام حسین (ع) در باره انگیزه حرکت و سفر خویش است که نمونه ای از آنها چنین است: 1- امام حسین (ع) در پاسخ عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید که می خواستند وی را از سفر به عراق باز دارند فرمود: من خوابی دیدم که در آن رسول خدا مرا مامور به امری کرد که به انجام خواهم رساند، چه به ضرر من و چه به  نفع من باشد. 2- امام باقر (ع) در پاسخ سؤال" حمران بن اعین" که در باره قیام امام پرسید که چگونه امام  برای یاری دین خدا خروج و قیام کرد در حالی که ستمگران در حق آنان مصیبتهای فراوان روا داشتند تا آنجا که برآنان پیروز نیز شدند و امام کشته و مغلوب شدند ، فرمودند: ای حمران ، خدای متعال آن مصیبت ها را برای آنان مقدر فرموده و از مرحله قضا ، امضا و حتمیت گذرانیده و آنان را در پذیرش آن مخیر ساخت و چون آنان مصائب را اختیار کردند ، خدا هم آن را اجرا کرد. 3- چنانکه قبلا نیز گفته شد حدیث مشیت و اخباری که دلالت می کرد که تکلیف هر امامی در قالب یک نامه آسمانی زیر یک مهر نوشته شده بود ، از دیگر اخباری است که شاهدی برای این دیدگاه می باشد. گر چه در روایات دسته نخست از آن چه امام حسین (ع) مامور به اجرا و انجام آن از سوی پیامبر شده است ، سخنی به میان نیامده است ، اما با توجه به روایت دوم و روایت مشیت و اخبار مهر ، معلوم می شود که آنچه حسین بن علی (ع) مامور انجام آن از سوی خداوند بوده است ، قیام و جنگ مسلحانه بوده و چنین کاری تنها وظیفه آن حضرت در آن مقطع زمانی بوده است و هیچ یک از امامان بعدی و حتی پیروان آنان در زمانهای بعد ، مکلف به انجام چنین رسالتی نبوده و نخواهند بود . از این رو تکلیف آن حضرت از باب قضیه فی واقعه بوده است که قابل تکرار و الگو گیری برای پیروان و شیعیان آن حضرت در زمانهای دیگر نمی باشد.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                               

 

نقد و بررسی این دیدگاه:                                                                                                                                    

الف:هماهنگی سیره معصومان با شرایط و مقتضیات انسان ها- لازمه این نگرش آن است که پیامبران و امامان موجودهایی فرض شوند که از عالم غیب آمده و همچون فرشتگان، طبیعت و احکام ویژه ای دارند،در حالی که قرآن کریم چنین دیدگاهی را به صراحت رد کرده است و آنان را همانند سایر انسانها می داند که اعمال و رفتارشان ، به ویژه فعالیت های اجتماعی شان ، بشری است و انگیزه انسانی دارد : قل انما بشر مثلکم، همچنان که اسوه بودن پیامبر نیز که قرآن از آن سخن می گوید تاکید دیگری بر همسویی سیره معصومان با شرایط و توانمندی های بشر است. از این رو اگر اقدامها و فعالیتهای تبلیغی معصومان ، همسو و ملایم با طبع آدمی نبود، نمی توانستند بشریت را هدایت و در نتیجه دگرگون کنند، چرا که هر گونه تغییر در آدمی ، گر چه منبع آن غیبی و از سوی خدا می باشد ، اما راه و مسیر دگرگونی ، جز با راه و روش انسان خاکی میسر نیست. چنان که قرآن در این باره می فرماید: اگر پیامبر را فرشته ای قرار می دادیم باز وی را به صورت انسان در می آوردیم. بنا بر این ، این باور که امام حسین (ع) از آن رو که معصوم بوده ، تکلیف خاصی داشته و انگیزه قیام وی ، قابل فهم و درک بشر نیست ، توهین به آفریده خدا و اشرف مخلوقات است و با دیدگاه قرآنی که قائل به طبیعی و بشری بودن اعمال و رفتار معصومان است ، هم خوانی ندارد.                                                                                       ب – وظیفه همگانی بودن قیام از دیدگاه امام-بیاناتی از امام در دست است که به صراحت دلالت دارد که حضرت قیام بر ضد حکومت اموی را وظیفه خاص خویش نمی دانسته ، بلکه آن را تکلیف هر مسلمان متعهدی می دانسته اند، لذا از این رو تمامی مسلمانان را به این امر فرا می خواندند.حضرت در نامه ای به بنی هاشم هنگام خروج از مکه ، نوشتند : هر که به من نپیوندد ، به پیروزی و رستگاری نرسیده است. و هنگامی که با سپاه حر رو در رو قرار می گیرند ، می فرمایند: ای مردم ، رسول خدا فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده و در میان بندگان با گناه و تجاوزگری رفتار می نماید ، ولی در برابر او بی تفاوت است و با او به گفتار و کردار به مبارزه برنخیزد ، بر خداست که او را در جایگاه پست و عذاب آور آن ستمگر قرار دهد. خطاب ایها الناس و استشهاد به کلام رسول الله (ص) دلالت بر عمومیت تکلیف قیام بر ضد حکومت یزید و عدم اختصاص آن به امام و اولیای دین می کند. و در منزل " ذوحسم" در راه مکه به کربلا نیز چنین فرمودند: آیا نمی بینید که به آیین اسلام و حق عمل نمی شود و از باطل باز داشته نمی شود؟ آیا در چنین شرایطی نباید مؤمنین خواهان اجرای دین خدا باشند؟ بنا بر این سخنان ، امام جهاد و انقلاب را وظیفه هر مؤمنی می دانند. افزون بر این ، دعوت امام از افراد مختلف برای اینکه با او همراه شوند ، نیز مؤید این مطلب است که حضرت قیام را وظیفه همگانی دانسته ، نه تکلیف اختصاصی خود و اولیای دین.                                                                                                                                                                                                 ج-قابلیت الگو گیری و پیروی از قیام عاشورا:اگر بپذیریم که قیام امام تکلیف خاص آن حضرت بوده است ، دیگر قیام آزادی بخش حسینی نمی تواند الگو دهنده و سازنده باشد ، زیرا تکلیفی که ویژه امام فرض شود ، نمی تواند حتی در ضمیر و وجدان مردم آن زمان تاثیر گذارد ، چه رسد به آنکه اثر آن تا به حال باقی بماند. به تعبیر دیگر ، اگر مردم فهم عقلانی و بشری از قضیه ای نداشته باشند ، چه رسد به آن که بگوییم حکم خاصی برای یک نفر در طول تاریخ بوده ، خود را مشمول خطاب آن ندانسته ، و حق این سؤال را دارند : چه دلیلی دارد با آن همسو و هم نوا شوند یا آن جریان چگونه می تواند بر آنان تاثیر گذار باشد؟از این رو بیرون بردن برخی از فعالیتهای اجتماعی معصومان همچون قیام سیدالشهدا از حوزه درک بشری عادی و محال شمردن فهم آن بر اساس برخی از روایات که وجود دارد، ادعایی است که کربلا را مبدل به یک واقعه جان سوز و تاسف بر انگیز تاریخی می کند که ثمره آن ، فقط عزاداری و پذیرش تعبدی ثواب های فراوان و بی نظیر است که برای بزرگداشت و درس گرفتن قیام عاشورا به گونه های معمول و رایج ،وارد فرهنگ تارخ تشیع اصیل ما شده است . آری ، انسان متاثر می شود و بر امام می گرید ، اما از قیام وی درس عبرت نمی آموزد و آن را الگوی رفتاری خویش در عرصه های گوناگون زندگی قرار نداده و درک نمی کند که خود نیز دارای مسؤلیت دینی – اجتماعی و سیاسی است ، چرا که می پندارد آنچه را امام با ایثار خون خویش و خاندانش انجام داده ، صرفا تکلیف ویژه ای برای ایشان بوده است. در حالی که نهضت حسینی در طول تاریخ ، از بزرگترین عوامل تاثیرگذار و سازنده بر جوامع اسلامی بوده و هنوز نیز هست و خواهد بود ، به ویژه در جنبه سیاسی و اجتماعی که پذیرش هر گونه ذلت و سلطه ظالمانه و ناهنجاری ها را که حاکمان ستمگر برای مردم و جامعه می خواستند ، بر نمی تابد . بنابراین تاکید بر این نکته که امام را تکلیف خاصی بوده است و دیگران را تکلیفی دیگر قابل پذیرش به نظر نمی رسد. شهید مطهری نیز در رد این نظریه می گوید: یکی از اموری که موجب می گردد حادثه کربلا از مسیرواقعی خود منحرف گردد و از حیث استفاده و بهره برداری عامه خارج شود ، این است که می گویند حرکت سیدالشهدا معلول یک دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیه شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است . زیرا اگر بنا باشد که آن حضرت بنا به یک دستور خصوصی امر مبارزه و قیام را رهبری نموده ، دیگران نمی توانند او را مقتدا و امام خود قرار دهند و نمی توان برای این حرکت اصالت و مکتبی قائل شد ، بر خلاف اینکه، بگوئیم حرکت امام از دستورهای کلی اسلام استنباط و استنتاج شد و امام با رای وشیوه صائب خودش که هم حکم و دستور اسلام را خوب می دانست و هم به وضع شرایط زمان و طبقه حاکمه آگاهی کامل داشت ،آ ن را تطبیق کرد و وظیفه خویش را قیام و مبارزه بر علیه حاکمیت جور و ستم یافت. ولی گویندگان برای اینکه به خیال خودشان مقام امام را بالا ببرند ، می گویند دستور خصوصی از جانب خدا برای شخص امام جهت مبارزه با شخص یزید بوده و در این زمینه از خواب و بیداری هزارها چیز می گویند. در نتیجه قیام انقلابی و تاثیر گذار امام را از حوزه عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا و قابل تکرار در هر عصری که " ولکم فی رسول الله اسوه حسنه " خارج نموده و از عرصه موضو عی زمینی به آسمان می برند. هر اندازه ای در این زمینه خیال بافی بیشتر شود و از جن و ملک، خواب و بیداری و دستورهای خصوصی زیاد گفته شود ، این نهضت را خالی از محتوا و بی مصرف تر معرفی می نماید. و در ادامه می نویسد: دستور خصوصی را در جائی می دهند که دستورهای عمومی وافی به مقصود نباشد ، در حالی که امام حسین (ع) در کمال صراحت فرمودند: اسلام دینی است که به هیچ مؤمنی اجازه نمی دهد در مقابل ظلم ، ستم ، مفاسد و گناه بی تفاوت بماند . مکتب امام ، مکتبی عملی و اسلامی است ، با این نگرش این حادثه از مکتب بودن خارج و غیر قابل پیروی معرفی می شود ، و برای پیروان آن آیا خیانتی از این بالاتر در دنیا وجود دارد که آن را بدین گونه معرفی نموده و ترویج دهند؟                                                                                                                                                                               تفسیر و تبیین صحیح این دیدگاه:اگر طرفداران این نگرش بر این باور باشند که تکلیف امام این بوده تا به دنیا بیاید و بعد کشته شود و به هدف و آرزوی خویش یعنی شهادت و رسیدن به بالاترین درجات قرب الهی برسد ، بدو ن آنکه نهضت حضرت قابل پیروی و درس گرفتن برای مسلمانان در همه عصرها باشد ، این تفسیر مردود و غیر قابل پذیرش است ، اما به نظر می رسد بسیاری از طرفداران این نظریه ، شاید در صدد نفی بعد الگوگیری از حادثه عاشورا و اسوه بودن نهضت حضرت نبوده اند ، بلکه هدفشان از طرح چنین دیدگاهی ،  باطل دانستن نظریه ای است که هدف از قیام حضرت را تنها تشکیل حکومت اسلامی دانسته و اخباری را که دلالت برعلم تفضیلی امام به زمان حادثه کربلا دارند ، را ضعیف و مجعول می داند. همچنانکه برخی دیگر همانند صاحب کتاب جواهر در کنار قائل شدن به تکلیف ویژه برای امام ، یکی از دستاوردهای نهضت را ، حفظ شریعت و رسوایی دشمنان می داند که بی شک این میزان ثمره قائل بودن برای قیام ، ضمن آنکه منطقی و منطبق بودن حرکت امام بر اصول و ظواهر ادله را اثبات می نماید ، قابلیت الگوپذیری و اقتدا به راهبری آن حضرت را نیز برای مسلمانان روشن می سازد. بر اساس برخی از اخبار ، برنامه کار و دستورالعمل دوران هر یک از امامان شاید قبلا از طرف خداوند، تعیین و به وسیله رسول خدا به آنها ابلاغ شده و هر کدام در عصر خود مکلف به وظا ئفی بودند که می بایست انجام دهند. اما باید توجه داشت ، بین اینکه هر امامی آگاه به تکلیف و فرجام کار خویش بوده و در نتیجه با توجه به اوضاع و شرایط روزگار امامت خویش ، مامور به اجرای یک برنامه خاصی باشد و بین اینکه عمل آن امام الگو برای پیروانش باشد، منافاتی وجود نداشته باشد، بلکه این دو ، دو روی یک سکه هستند. از این رو ، لازمه آگاهی امام از پایان کار خویش و قائل شدن به تکلیف ویژه برای هر امام ، به معنای نفی اسوه بودن و عدم الگو پذیری از سیره و روش آن امام نیست، بلکه می توان گفت که نه تنها بین این دو ، ملازمه وجود ندارد ، بلکه اساسا خداوند این تکلیف را با این کیفیت و شرایط در نظام خلقت طراحی و مقدر کرده است تا به وسیله آن ، به جهانیان راه و مکتبی را ارائه دهد که تا قیامت ، آثار و ثمرات آن پایدار و ماندگار باشد. از این رو مانعی ندارد که خدا به سبب چنین حکمتی ، چنین وظیفه ای را برای سیدالشهدا مقدر و معین کرده و حضرت را از آن آگاه کرده باشد. به تعبیر دیگر ، دستور خصوصی و محتوای روایت مشیت نسبت به جریان عاشورا ، به این معناست که خدا بر مبنای قانون کلی جهاد ، که هر زمان بنیان اسلام و عزت و شرف امت اسلامی در خطر بیفتد ، بر هر مسلمانی واجب است که حتی با اطمینان به شهادت ، با دشمنان خدا و ستمگران بجنگد، از امام حسین (ع) خواسته است که با حکومت یزید مبارزه نماید تا مسلمانان نیز از وی سرمشق گرفته و با ستمگران دین ستیز به مبارزه و جهاد همت گمارند و خدا می دانست که امام راه اطاعت را که راه مبارزه با یزید باشد ، خواهد برگزید و یزید راه معصیت را که کشتن امام باشد ، اختیار خواهد کرد. بدیهی است در صورتی این واقعه الگو و آموزنده برای مسلمانان در طول تاریخ خواهد بود که تمام جریانات و حوادث آن در مسیر و بستر طبیعی صورت پذیرد ، همچنانکه تمام فعالیتها و تلاشهای امام از آغاز نهضت تا فرجام ، کاملا در مسیر طبیعی بود. بنابر این ، چنانچه اصل بعثت پیامبران به طور عموم و بعثت رسول مکرم اسلام و نصب دوازده امام به طور خاص ، در نظام عالم  ، طراحی غیبی داشته و دارای حکمت و فلسفه ای بوده است،منافاتی ندارد که هر امامی ، با توجه به شرایط عصر امامتش ، مامور انجام کار خاصی بوده باشد ، بنابراین با این توضیح و این نحو تبیین از ویژه بودن تکلیف قیام ، دیگر شاید اشکالی متوجه این نظریه نباشد.



دیدگاه تعبد به شهادت:                 

 نظریه دیگری که درباره انگیزه قیام امام وجود دارد ، نگرش قیام به انگیزه کسب مقام شهادت است . این دیدگاه نخستین بار درقرن هفتم هجری به وسیله عالم عارف و زاهد ، سیدبن طاووس در کتاب "اللهوف فی قتلی الطفوف"مطرح شده است که با ترویج آن از آن زمان تا کنون ، به یک باور مشهور تبدیل شده است. بنا براین دیدگاه، امام حسین (ع) قیام کرد تا با شهادتش به مقام قرب اللهی و بالاترین درجه سعادت و مقام معنوی برسد. سیدبن طاووس در مقدمه کتابش در این باره چنین نوشته است: همین که اولیای خدا ببینند زندگی دنیا مانع از اطاعت و بندگی از حضرت حق است و ماندن در این دنیا بین آنان و بخششهای الهی حایل و مانع است ، بی درنگ لباس ماندن را از تن به دور می اندازند و درهای ملاقات با حضرت حق را می کوبند و در این راه از اینکه نجات و رستگاری اخروی را حتی تا مرز ایثار جان به دست آورند و بدن های خود راآماج نیزه ها و شمشیرهای بران و خطرناک قرار دهند، لذت می برند.امام حسین (ع) و شهدای والامقام کربلا به انگیزه نیل به چنین مقام و شرافتی ، قفس تن شکستند و به پرواز در آمدند و در ایثار و جانبازی از یکدیگر سبقت گرفته و بدن هایشان را هدف نیزه ها و شمشیرهای دشمن قرار دادند. مؤلف در ادامه ، نظر به عظمت و سعادتی که از طریق شهادت نصیب مجاهد راه خدا می شود ، شهادت را به تنهایی یک هدف به شمار می آورد. علامه حلی، اندیشمند دیگری است که در قرن هشتم هجری بدین   گونه این نظریه را تایید می نماید:قیام امام حسین (ع) از بعد اجتماعی ، هر چند یک حرکت کاملا انتخابی است ، اما از دیدگاه شرعی هیچ الزام و اجباری برای آن وجود نداشته است . آن حضرت همانند برادر بزرگوارش امام حسن (ع) می توانست با حکومت صلح نماید ، ولی خواست قلبی امام این بود که بجنگد تا با شهادتش به ملاقات پروردگار عالمیان برسد و این خواست نیز منطبق بر موازین کلی و ظوابط شرعی و همراه با مصلحت بوده است.حضرت آیت الله صافی گلپایگانی از مراجع زنده تقلید  نیز در کتاب "شهید آگاه"این واقعه را از جنبه لاهوتی بررسی کرده و تعبد به شهادت و کشته شدن را یکی از اموری دانسته است که به صورتهای مختلف در شرایع و ادیان ، سابقه داشته است و صحت تکلیف و تعبد به آن نه خلاف عقل و نه خلاف نقل است ، به خصوص در باره انبیا و اولیا که ‌آنها هم مانند فرشتگان، عمال خدا و مجاری و وسایل اجرای مشیت و سنن و امتحانات الهیه می باشند. مؤلف خروج ابا عبدالله از مکه را بر اساس آگاهی و قصد آن بزرگوار را برای شهادت تفسیر کرده است و در جواب به کتاب" شهید جاوید" آیت الله صالحی نجف آبادی به روایات و اخبار ی استناد کرده که همگی دلالت بر قطعیت شهادت آن حضرت در کربلا دارند و بنا بر پیشگویی های حضرت رسول اکرم (ص) ، و خود امام حسین (ع) ، آن حضرت از

 عاقبت کار آگاه بوده و با علم به این مطلب به سوی کوفه حرکت کرده است.                                    خاستگاه این دیدگاه:منشا دیدگاه تعبد به شهادت برخی از روایات است که از بین آنها چند روایت بیشتر ، در به وجود آوردن چنین نظری تاثیر داشته است:                                                                                           

 1-روایتی از امام صادق(ع): نامه آسمانی از سوی پروردگار  برای رسول خدا آمد که در آن ، برای هر امامی یک مهر وجود داشت و باید هر امامی مهر مربوط به خود را باز کند و به آنچه زیر آن نوشته شده بود ، عمل نماید ،که در مهر امام حسین (ع) نوشته شده بو د: با مردمی برای شهادت بیرون برو که شهادت آنان جز با تو نخواهد بود و جهاد نما و  بدان که کشته خواهی شد.                                       2- روایتی از امام باقر (ع) : خدای تعالی نصرت و یاری خود را بر امام فرو فرستاد تا آنجا که که بین آسمان و زمین قرار گرفت و نزدیک بود که او را بر کوفیان پیروز کند ، سپس او را مخیر ساخت که پیروزی یا دیدار خدا را انتخاب کند  و آن حضرت ملاقات خدا و شهادت را انتخاب کرد.                                                                                                                                                                                               3-سیدبن طاووس از امام صادق (ع) نقل می کند: در شبی که امام می خواست از مکه به سوی کوفه حرکت نماید محمدبن حنفیه، برادرش خدمت امام رسیده و گفته است:برادر ، شما مکر و فریب کوفیان را شناخته و می دانی با پدر بزرگوار و برادرتان چه کردند، می ترسم همان گونه با شما نیز برخورد نمایند، لذا اگر صلاح می دانی ، بمان که محترم ترین و عزیزترین کس در حرم هستی. امام فرمودند: نگرانم عوامل سر سپرده یزید مرا در حرم بکشند و بدان سبب حرمت حرم امن الهی پایمال گردد. ابن حنفیه گفت : اگر چنین دغدغه ای دارید لااقل به یمن یا نواحی دیگر بروید. امام فرمودند : در این باره اندیشه خواهم کرد. چون صبح شد ، امام قصد حرکت به سوی کوفه را نمود، محمد بن حنفیه خدمت امام رسید و مهار ناقه را گرفت و گفت : برادر جان ، آیا نفرمودید در این باره فکر می کنم؟ فرمودند : چرا؟ گفت: پس چرا با این شتاب رهسپارید؟ امام حسین (ع) فرمودند: چون از تو جدا شدم در خواب رسول خدا را دیدم که فرمودند: نور عینم ، بیرون برو چون خدا خواسته است شما را کشته و خاندانت را اسیر ببیندو خدا حافظی کرد و رهسپار کوفه شدند.                                                                                                                                                                                                

 

نقد وبررسی این نگرش:                                                                                                                                      

نخست:از آنجا که زندگی عالمان و نظریه پردازان شیعی این نظریه، با زهد و پرهیزکاری کم نظیری آمیخته بوده و فلسفه زندگی در این دنیا را در تعبد به خدا و سیر معنوی به سوی او می دانستند و به همان شیوه نیز زندگی می کردند ، بنا براین ، چنین باوری ، در تبیین عرفانی از انگیزه قیام امام بی تاثیر نبوده است ، در حالی که در نهضت عاشورا این مسئله از اهداف شاخص و کلیدی به شمار نمی آید. بنابراین گر چه هر انسان مؤمنی ، به ویژه اولیای الهی اشتیاق فراوان دارند که دفتر عمرشان با شهادت بسته شود ، اما منحصر کردن هدف و کار سترگ سیدالشهدا در رسیدن به محضر معبود و درک وصال محبوب با کشته شدن به دست دشمن و عدم توجه به جوانب اساسی این نهضت ،‌به یقین اذهان را از اهداف اصلی قیام آن امام منحرف می سازد.

   دوم:قیام و مبارزه تنها به قصد کشته شدن و شهادت و رسیدن به مقام قرب الهی بدون آنکه ورای چنین حرکتی اهداف والایی برای بشریت تعقیب شود ،‌هیچ گونه توجیه عقلی و شرعی ندارد، زیرا در صورت چنین اهدافی ، بر معصوم لازم نیست دست به چنین اقدامی بزند مگر آن که تعقیب چنین حرکتی ، منتهی به شهادت گردد. چنانکه سیره و روش رسول خدا و امیر مؤمنان در نبردهای عصر خویش این گونه بود که تا حد امکان جان خود را حفظ کنند تا بیشتر بتوانند از دین و ایمان دفاع کرده و اسلام را گسترش داده و به مردم خدمت نمایند ، نه آنکه خود را به کشتن داده تا به لقای پروردگار برسند. چرا که رسیدن به چنین مقامهایی لزوما حرکت مسلحانه را نمی طلبد و در تعالیم اسلامی نیز به مومنان چنین سفارشی نشده است.     

  سوم:اگر نهضت امام تنها برای درک مقام شهادت بوده ، چرا آن بزرگوار از آغاز نهضت خویش در مدینه تا واپسین لحظات حیاتش در روز عاشورا ، از افراد برای یاری کردن خویش و دین خدا و برپایی حکومت حق کمک می خواسته است و حتی وقتی با جلوگیری لشگر حر برای رفتن به کوفه رو به رو شد ، از وی خواست تا بگذارد به حجاز باز گردد؟ و چرا در روز عاشورا ، قبل از آغاز نبرد و حتی پس از آن تا واپسین لحظات ، به نصیحت دشمن جهت جلوگیری از هر گونه خونریزی پرداخت ؟ و اصولا چرا ، جناب مسلم بن عقیل را در پاسخ دعوت کوفیان به کوفه فرستاد ؟ این شواهد و دهها قرائن دیگر ، حاکی از آن است که نمی توان و نباید  

  فلسفه قیام امام را منحصر و خلاصه در هدف شهادت و رسیدن به مقامات عالیه الهی نمود.    

   چهارم:اگر براساس نظر مؤلف کتاب شهید آگاه ، عمل امام را" حادثه استثنایی و" لاهوتی  و سری از اسرار و دارای رموز ملکوتی " بدانیم ، درک و فهم انسانی را از این حادثه خارج نموده و در نتیجه نمی تواند الگو و مبنایی برای رفتار موجه دیگر انسانها باشد . اعمال ائمه اطهار به عنوان سیره عملی آن پیشوایان سرمشق زندگی اجتماعی،سیاسی شیعیان است و عملی می تواند الگو و سرمشق قرار گیرد که وجه اصولی و کلی داشته و حجت دیگران باشد ، در نتیجه مستثنی شمردن عمل امام و رمز آمیز دانستن آن به معنای نفی نظری سیره انسانی امام است. از سوی دیگر " اصالت دادن صرف به شهادت طلبی" نتیجه خسارت باری نیز در بردارد که آن را پشتوانه نظری  عملیات انتحاری مطرح می نمایند که این موضوع چهره مخدوشی از اسلام به جهانیان نشان می دهد . اگر عمل امام به " تعبد به شهادت" تعبیر شود ، عمل خودکشی دینی که امروز در بعضی از کشورها به صورت عملیاتهای انتحاری دیده می شود ، تایید می گردد. باید دانست که به اجماع علمای اسلامی ، خودکشی به هر نوع تقبیح شده و انسان حق ندارد عالمانه و به عمد اقدام به قتل خود کند. لذا تاکید صرف بر جنبه لاهوتی قیا م ، آن را می تواند به عمل انتحاری تنزل دهد.                                  

توضیح و تبیین صحیح این نظریه:   

باید توجه داشت شاید طرفداران این نظریه با طرح چنین دیدگاهی ، نخواسته اند قیام عاشورا را یک اقدام و عمل بی هدف و           بی نتیجه به شمار آورده و آن را مانند بسیاری از امور عبادی ، تعبد محض بدانند که نتوان برای آن فلسفه و اهداف دیگری را تصور نمود،‌بلکه منظور آنان این بوده است که هدف امام از این حرکت را ، تنها اطاعت امر خدا و جلب خشنودی حضرت حق و در نتیجه ادای تکلیف خویش جلوه دهند، چنانکه با این که آثار و نتایج بسیار فراوانی بر رسالت پیامبر اعظم اسلام متربت می شود ، اما بیشتر گفته می شود هدف پیامبر از رسالتش ، فرمانبری از حکم الهی و ادای تکلیف بوده است. بنابراین ، این نوع نگرش به حادثه عاشورا در صدد بیان این مسئله است که پذیرش شهادت از سوی معصومان به فرمان الهی ، امری براساس موازین شرعی و عقلی بوده است ، بدون آن که زیر سؤال بردن اهداف دیگر قیام و یا حتی انکار آنها مطرح باشد. چنان که در هیچ یک از آیات و اخبار فراوانی که در باره جهاد و شهادت وجود دارد ، موضوع رجحان پاداش فراوان برجهاد ، مشروط و مقید به عدم شهادت و آگاهی به پیروزی ، دانسته نشده است، بلکه نبرد با دشمن و جانبازی در راه اعلای کلمه حق ، امری دارای پاداش فراوان و از نشانه های ایمان به شمار آمده است. از این رو می توان گفت طرفداران این نظریه ضمن اذعان به این مسئله که قیام امام کاملا آگاهانه و به انگیزه دفاع از اسلام و احیای سنت جدش بوده است ، بر این باور نیز هستند که این حرکت از جانب امام ، به جهت دستیابی به آن مقامی بوده که خداوند در بهشت برای او در نظر گرفته است و تنها رسیدن به آن ، به فرمایش پیامبر ، شهادت بوده است                                                                                         



دیدگاه و برداشت دنیا گرایانه :

یکی از دیدگاه های مهم اهل سنت در باره فلسفه قیام عاشورا ، برداشت مادی و دنیاگرایانه از نهضت امام است.این برداشت از همان آغاز در برخوردهایی که امام با برخی از بزرگان و افراد سرشناس در مدینه و مکه داشتند ، به روشنی نمایان است. آنان به این گمان که امام برای دستیابی به ریاست و حکومت دنیایی قیام کرده  ، اما در ارزیابی خود برای دست یافتن به چنین هدفی ، دچار اشتباه شده است ، حرکت امام را تخطئه کرده و در لباس خیرخواهی ، کوشش می کردند امام را به هر شکل ممکن ، از این سفر باز دارند ، چرا که می دانستند این حرکت به شکست نظامی منجر خواهد شد و دستیابی به حکومت ، خیالی بیش نیست.در همان زمان عبدالله بن عمر با چنین نگاهی چندین بار کوشید تا امام را از هدف خود منصرف نمایدو عبدالله بن مطیع نیز با چنین اعتقادی ، از امام حسین می خواهد که از تصمیم خویش منصرف شود ، چنانکه در دیدارش با امام می گوید: شما را به خدا ،‌ای پسر رسول خدا ، مگذار حرمت اسلام و عرب شکسته شود. به خدا سوگند ، اگر امروز در پی این حکومتی باشی که در دست بنی امیه است تو را می کشند و اگر شما را بکشند ، بعد از شما هرگز از کسی نمی هراسند.چنین اندیشه ای محدود به عصر امام نبود ، بلکه در قرون بعدی نیز ، برخی از مورخان و اندیشمند ان اهل سنت ضمن تایید و پذیرش و ترویج تفکر یاد شده ، به ارایه تفسیر سطحی و دنیاگرایانه از انگیزه قیام امام و در نتیجه ارایه چهره ای تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا پرداختند. این گروه در اثر چنین  نگرش و نگاهی که برخاسته از محاسبه های بشری است بر این باورند که نهضت امام یک حرکت نسنجیده در شرایط نامناسب بوده است . چون امام آن چنانکه باید در ارزیابی قدرت حکومت و سنجش توان و جایگاه خویش دقت لازم را نکرد.از این رو بر اقدام امام خرده گرفته و آن را سبب تفرقه بین مسلمانان و خلاف مصالح جامعه اسلامی پنداشته و در این زمینه برخی از آنان تا آنجا پیش رفته اند که

 حرکت امام را برای خود او و اسلام و مسلمانان تا روز قیامت زیان بار دانسته اند. نمونه ای از این اظهار نظرها چنین است :

الف- قاضی ابوبکر بن عربی(543 هجری)مؤلف کتاب" العواصم من القواصم" در این باره می گوید:اگر حسین بن علی، بزرگ این امت و پسر بزرگ و شریف ترین شخص این امت ، در خانه می نشست یا به کار و فعالیت های دیگر می پرداخت ، مقرون به صلاح و صرفه بود.و اگر مردم از او در خواست قیام به اقامه حق و پذیرش رهبری جامعه  می کردند ، از آنان نمی پذیرفت و به هشدار رسول خدا توجه می کرد که از انگیزش فتنه بیم داده بود و به خاطر می آورد که پیامبر از صلح حسن بن علی ستایش کرده است. اگر او تنها به این نکته توجه می کرد که برادرش با آن همه نیروی نظامی خود حکومت و خلافت را از دست داد چگونه او می توانست به کمک مردم فرومایه کوفه، خلافت را به  چنگ آورد؟ چنین حادثه تاسف بار و زیانباری هرگز رخ نمی داد.

ب- ابن تیمیه(728 هجری)بنیان گذار اندیشه وهابیت ، نظریه جواز خروج حسین بن علی بر یزید را باطل می داند. او بر این باور است که ، مفسده چنین خروجی از منافع و مصلحتش بیشتر بوده و در خروج و قیام حسین هیچ گونه مصلحت دینی و دنیایی وجود نداشته است. چرا که حسین آنچه را که از کسب خیر و دفع شر در نتیجه قیام به دنبالش بود ، به دست نیاورد و حتی با قیام و کشته شدنش ، خوبی ها نیز کاهش یافت و بدی ها فزونی گرفت، بلکه قتل حسین از کارهایی بود که فتنه های زیادی را دامن زد. وی در جای دیگر در بحث مقایسه بین قتل عثمان و شهادت امام می نویسد: بی تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر و گناه قتلش بیشتر از گناه کشتن کسی است که حاکم و زمامدار مسلمانان نبوده ، بلکه برای دستیا بی به حکومت خروج کرده است ،چرا که عثمان از خود صبر پیشه کرد و برای حفظ جان خویش با آنان که قصد جانش را کرده بودند نجنگید.

ج- ابن خلدون(808 هجری) دیدگاه خویش را در باره قیام امام چنین بیان می کند: حسین بن علی چون دید که قیام بر ضد یزید به سبب فسق و فجور و عدم لیاقت وی واجب و ضروری است ، به ویژه بر کسی که  توانایی چنین قیامی را داشته باشد.او گمان کرد خود، به سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی ، بر این امر توانا و قادرا ست،‌اما در باره شایستگی ، هم چنان که گمان می کرد درست بود و بلکه بیش از آن هم لیاقت داشت ، اما در باره شوکت و قدرت نظامی خویش که خیال می کرد بتواند با نیروی نظامی بر دشمن غلبه کند ، اشتباه کرد.

د- شیخ محمد طنطاوی مصری(1277 هجری) در باره نهضت امام می نگارد: حسین بن علی از روی خوش گمانی به  همراهی  و یاری کسانی که او را به سوی خویش فرا می خواندند و کسانی که گرد او جمع شده بودند و شدیدا او را برای قیام و  به دست آوردن خلافت و حکومت تحریک می کردند ، اطمینان پیدا کرد،و از همین رو قیام کرد ، اما از طرفی قدرت و توان نظامی بنی امیه و نیز شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد، و از سویی دیگر ، فریب کاری مردم کوفه که در گذشته پدر و برادرش را نیز فریب داده بودند را از نظر دور داشت.

ه-عبدالوهاب نجار(1360 هجری) استاد دانشگاه الازهر مصر نیز نظری شبیه دیدگاه طنطاوی دارد و می گوید: ظلم است که گفته شود یزید ، حسین بن علی را به اجبار به سوی کوفه فرستاد ، زیرا حسین با اختیار و به اراده خود به آنجا رفت. او به دو سبب فریب خورد: یکی آن که ، خیال کرد کوفیان که دعوتش کرد ه اند او را یاری خواهند داد و دیگر آن که ، تصور کرد خویشاوندی با رسول خدا چنان مقام و موقعیت اجتماعی و سیاسی به او داده است که می تواند در این مبارزه پیروز شود.

بررسی این دیدگاه:

این نگرش از چند جهت قابل خدشه و نقد است.

نخست:این گروه مسئله بیعت خواهی اجباری حاکمان یزیدی از امام را از نظر دور داشته و توجه نداشته اند که عاملان یزید در هر فرصتی که پیش می آمد در پی قتل آن بزرگوار بودند. چه زمانی که در مدینه بودند و به سبب عدم پذیرش بیعت اجباری ، مجبور به هجرت شبانه از مدینه شدند و چه در ایام اقامت در مکه که به احتمال وقوع ترور ، نتوانستند اعمال عبادی ، سیاسی حج را به پایان برسانند و به سرعت از مکه خارج شدند و چه در هنگام خروج از مکه که مورد تعقیب نظامیان مسلح حکومت قرار گرفتند و چه زمانی که سپاه عبید الله بن زیاد تحت فرماندهی حر برای محاصره و جلب امام آمدند و از حرکت امام به سوی کوفه یا بازگشت به حجاز جلوگیری به عمل آوردند و سر انجام به رغم میل باطنی امام، وی را در بیابانی خشک و بی پناهگاه فرود آوردند، و چه در روز عاشورا که هر چه امام برای جلوگیری از برخورد نظامی و ایجاد خون ریزی کوشیدند ، سودی نبخشید و سر انجام با آن تهاجم وحشیانه به امام و اهل بیت و اصحاب با وفایش ، آن فاجعه دهشتناک را آفریدند. بنابراین ، این دسته از مورخان و صاحب نظران اهل سنت چون تهاجم حاکمان یزیدی را در بیعت خواهی به زور سر نیزه را  به شمار نیاورده اند یا نخواسته اند به شمار بیاورند ،‌در درک و تحلیل انگیزه و ماهیت قیام امام دچار اشتباه شده و نتوانسته یا نخواسته اند تشخیص بدهند که عامل اصلی این فاجعه ، حکومت سلطنتی فاسد، تجاوز کار و زیاده خواه یزید بوده است.

دوم- از نگاه این نویسندگان ، اساس قیام امام برای به دست گرفتن حکومت بوده و شکست آن هم مستد به سه دلیل زیرمی باشد :

  1. اشتباه در ارزیابی نیروی کوفیان و میزان مساعدت و همراهی آنان.
  2. عدم توجه به عمق دشمنی دیرینه بنی امیه با بنی هاشم .
  3. غفلت از استعداد، توان نظامی و قدرت تشکیلاتی سپاه یزید.

چنین برداشتی از نهضت عاشورا ، ریشه در نگاه مادی و دنیاگرایانه دارد. این گروه با چنین نگاهی ، چون به بررسی گزاره های تاریخی در باره این نهضت پرداخته و به این نتیجه رسیده اند که اوضاع و شرایط ، برای قیام حسین بن علی مناسب نبوده است ، زبان به اعتراض گشوده ، گاهی مردم کوفه را مقصر قلمدادکرده اند که به امام وعده های فریبنده دادند و به آن عمل نکردند و زمانی حرکت امام را اشتباه پنداشته اند که از یک سو به وعده های توخالی کوفیان با آن سابقه خیانت پیشگی و بی وفایی که داشته اند ، اعتماد کرد ه و از سویی دیگر ،‌توان بالا و قدرت سهمگین سپاه یزید را نادیده گرفته است. روح این منطق آن است که قدرت مادی ، که تجسم آن امکانات و قوای زمینی است و با جسم انسان سر و کار دارد اصل به شمار آورده شده است، اما احساس وظیفه اجتماعی ،سیاسی ،تکلیف و دغدغه مصلحت دین و ارزشها ، فرع و حتی هیچ پنداشته شده است. از این رو در مقوله حادثه کربلا چون امکانات و قوای مادی امام را اندک می بینند و هدف را نیز دستیابی به حکومت و قدرت می پندارند ، حرکت را نسنجیده و عجولانه قلمداد کرده و بر این باورند در صورتی قیام معقول و منطقی بود که نیروی نظامی کافی و امکانات مادی فراوان در اختیارمی داشت. غافل از آن که امام از قدرت مادی و نظامی بنی امیه کاملا آگاه بود و قساوت قلب و دشمنی دیرین آنان را با خاندان رسالت از یاد نبرده بود و سابقه بی وفایی مردم کوفه هم در یاد او باقی بود . هم چنان که امام نه تنها آرا و نظرات بزرگان و ناصحان را نیز رد نمی کرد ، بلکه گاهی حتی به صراحت نظر آنان را تایید می کرد. چون می دانست آنان به خاطر علاقه و محبتی که نسبت به وی  و خاندان پیامبر دارند او را از سفر به کوفه که زندگی و مصالح دنیایی وی و خاندانش را به خطر می انداخت باز می دارند ، اما امام مصلحت حفظ و صیانت از دین و جامعه اسلامی را برمصالح دنیایی خویش ترجیح می داد و مسئولیت حفظ و حراست دین نزد وی بسیار خطیر بود ، از این رو  هرگزنمی توانست برای حفظ مصالح دنیایی خود و اهل بیت از مصالح دینی و آخرتی چشم پوشی کند. بنا بر این ، برداشت دنیایی با تفکر حسینی که اصل را انجام تکلیف می داند ، گر چه در این راه جان به خطر بیفتد ، ناسازگاری و ناهم خوانی جوهری دارد.

سوم- آیا امام برای دنیا طلبی و ریاست اقدام به قیام کرد در حالی که آن بزرگوار بر اسا س آیه 33 سوره احزاب(آیه تطهیر) ، مبرا از هر گونه پلیدی و ناپاکی است و بنا به روایات فراوان اهل سنت و نیزاعتقاد شیعه ، آیه یاد شده در باره پیامبر (ص) ، علی (ع)، فاطمه  (علیها السلام)‌، حسن (ع) و حسین (ع) نازل شده است و بهترین دلیل بر عصمت این پنج تن از هر نوع پلیدی است که از مهم ترین آنها دنیا دوستی و ریاست طلبی است.

چهارم- اگر امام به دنبال ریاست و حکومت بود ،‌باید مانندرهبران سیاسی و نظامی دیگر که برای غلبه بر دشمن ، به هر وسیله ای چنگ می زنند و برای پیشبرد اهداف خویش بهره می گیرند ، عمل می کردو در جلب و جذب نیرو از هیچ کوششی فرو گذار نمی کردو هرگز از شکست خود و پیروزی ظاهری دشمن سخن نمی گفت تا لشکر را از دور خویش پرا کنده کند ، در حالی که از آغاز تا پایان قیام در بسیاری از خطبه ها و بیاناتشان ، پایان کار را شهادت و اسارت می دانند .

پنجم- مطالعه و اندیشه در سیره، خطبه ها ، نامه ها و سخنان امام چنین دیدگاهی را مردود و باطل دانسته است. گویا امام به خوبی فضای تبلیغاتی بعد از شهادت خویش را می دید که چگونه جنایت کاران اموی و قلم به مزد گیران آنان این حادثه و اهداف آن را تحریف می کنند . از این رو امام در سخنرانی هشدار دهنده و نصیحت آمیزی که در مکه و در جمع نخبگان و دانشمندان دیگر شهرهای اسلامی داشتند ، انگیزه دنیاخواهانه و ریاست طلبانه را این گونه رد می کنند:خدایا ، تو می دانی که آنچه از سوی ما انجام گرفته ، به سبب سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در دستیابی به متاع ناچیز دنیا نبوده است . در وصیت نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه، پیش از ترک مدینه ، با رد چنین اتهامی نیز چنین بیان می نمایند: من از روی سر مستی، گستاخی و ستمگری از مدینه خارج نشدم ، بلکه برای اصلاح جامعه و امت جدم قیام نموده ام. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نموده و به سیره جدم رسول الله و پدرم  علی بن ابی طالب عمل نمایم.

بنابراین با وجود چنین تصریح ها و روشن گویی هایی از جانب خود امام در باره فلسفه حرکت  و قیام خویش ، چگونه می توان ادعاهای غیر مستدل و سست این دیدگاه دنیا گرایانه را پذیرفت و نهضت امام را تخطئه کرد و زیر سوال برد؟

 


فلسفه و اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام حسین (ع):                                               

ابتدا در بررسی دلایل قیام باید ویژگی های خاص دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گیرد ، دوران امامت حسین بن علی (ع) را می توان به دو بخش: دوره حاکمیت معاویه و حکومت یزید تقسیم کرد. در حقیقت در زمان امام حسین(ع) انحراف از اصول و مبانی و موازین اسلام که پس از رحلت رسول خدا (ص) آغاز و در زمان عثمان خلیفه سوم گسترش یافته بود به اوج خود رسید و معاویه به نام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشور اسلامی را در دست گرفته و حزب اموی را بر امت اسلامی مسلط ساخت. به هر حال دوران معاویه به پایان رسید و با روی کار آمدن یزید وضعیت تغییراساسی و بنیادی نمود ، قیام و نهضت عظیم امام در دوره ای آغاز می شود که یزید به حکومت سلطنتی رسیده و با ارائه چهره ای زشت ، شرایط خاصی را ایجاد کرده است. یزید که جوانی ناپخته ، شهوتران ، هوسباز ،بی خرد ، خوشگذران و فاقد هر گونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود ، پس از اینکه به قدرت رسید به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور نموده و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیر پا می گذاشت  و... .                                                             

    از آنچه در باره اهداف و فلسفه قیام عاشورا با  نگاه های مختلف بیان شد و مورد نقد و بررسی قرار گرفت ، روشن شد که علاوه بر آنکه برخی از نظریه ها تصویر وارونه و یا دست کم نامناسب با شان رهبر نهضت  و اهداف قیام ارائه کرده بودند ، هیچ کدام از آنها، در ارائه یک تصویر جامع از انگیزه های قیام توفیق نداشته اند.دلیل این عدم توفیق را باید در عواملی همچون نگاه یک سویه و تک بعدی به نهضت کربلا و نیز عدم شناخت کافی نسبت به اهداف ادیان الهی ، اسلام ، شخصیت رهبر این قیام و ماهیت حرکت انقلابی وی و تاثیر پذیری آن در جوامع دانست . لذا ، پژوهشگر تاریخ عاشورا اگر بخواهد به ماهیت و جوهره قیام پی ببرد ، باید در گام نخست ، با مطالعه و نگاه جامع و کامل در باره امام ، به زندگی ، شخصیت و مفام حضرت به عنوان امام معصوم ، شناخت لازم و کافی بیابد و سپس با مطالعه و تعمیق لازم در بیانات و گفتار حضرت که در مقاطع گوناگون قیام و حتی پیش ازآغاز آن در باره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است ، به فلسفه و ماهیت قیام تا حدی شناخت پیدا نماید. با این مقدمه و با توجه به اینکه بهترین و مطمئن ترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا ، مجموع خطبه ها ، بیانات ، نامه ها و وصیت نامه امام است، با مطالعه ،بررسی و سپس استخراج فهرست وار اهداف قیام ، به تفسیر و تحلیل آنها ، پرداخته می شود:                      

                                                              

 1-امام در واپسین سالهای عمر معاویه ، جهت زیارت خانه خدا ، عازم مکه شدند.و در جمع گروهی از عالمان و نخبگان دیگر مناطق اسلامی با ایراد خطبه ای شور انگیز و کوبنده ضمن یاد آوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر عالمان و بزرگان شهرها در برابر پاسداری از کیان دین و اعتقاد مسلمانان و پیامدهای سکوت و بی تفاوتی در برابر جنایات امویان ، از خاموشی آنان در برابر سیاست های دین ستیزانه و بی عدالتی اقتصادی حاکمان اموی انتقاد کرده و هر گونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند . ودر پایان سخنان خود ، هدف از اقدام و فعالیت برضد نظام ستمگر حاکم را چنین اعلام فرمودند: خدایا تو می دانی آنچه از سوی ما بر ضد حاکمان اموی انجام می گیرد ، به خاطر سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نمی باشد ، بلکه برای آن است که نشانه های دینت را به مردم نشان دهیم و اصلاح در امور شهرهایت را آشکار نموده و  می خواهیم بندگان ستم دیده ات در امان باشند و به دستورها و سنتها و احکامت عمل شود. از این بیانات مهم چهار هدف ذیل را برای فعالیتهای امام در عصر حاکمیت اموی و جزو اهداف قیام آن حضرت می توان به شمار آورد: ....................................................................                                         .........            

الف:احیای مظاهر و نشانه های اسلام اصیل                                                                                                                                               ب: اصلاح و بهبود وضع شهروندان                                                                                                                                                             ج: مبارزه با ستمگران اموی جهت تامین امنیت برای مردم ستمدیده                                                                                                     د:فراهم ساختن بستر مناسب جهت عمل به احکام و واجبات الهی                                                                                                            2-امام در وصیت نامه ای که هنگام خروج از مدینه به برادرش محمدبن حنفیه نگاشته، هدف از حرکت خویش را چنین نوشته اند:       من از روی سر مستی ،گستاخی، تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم ، بلکه برای طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام .      می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نموده و نیز به سیره جدم رسول خدا و پدرم علی بن ابی طالب عمل نمایم.                                و در زیارت های مختلف که در باره امام حسین (ع) از امامان وارد شده ، این تعابیر فراوان دیده می شود:گواهی می دهم که تو نماز    به پا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر نمودی. از این عبارات ، اهداف ذیل را از قیام حضرت ، می توان بر شمرد:            الف : طلب اصلاح در امور امت پیامبر                                                                                                                                                                                              

ب:امر به معروف و نهی از منکر

ج:عمل به سیره رسول خدا و امام اول

3-امام در نامه ای که در زمان اقامت خویش در مکه در پاسخ دعوت به نامه های کوفیان مبنی بر آمدن به کوفه نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:به جانم سوگند ، پیشوا و رهبر کسی است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد ، متدین و ملتزم به دین حق باشد و خود را وقف خدا و خدمت به بندگان خدا بنماید.امام در این نامه ، هدف از قیام را مبارزه و جهاد بر ضد حکومت ستمگر و تلاش در جهت برپایی حکومتی می داند که رهبر و پیشوای آن ، صفات و امتیازهای ذیل را داشته باشد:                     الف: به کتاب خدا حکم کند                                                                                                                                                                       ب: عدالت را در جامعه حاکم نماید                                                                                                                                                             ج: متدین و معتقد به دین خدا باشد                                                                                                                                                           د:خود را وقف خدا و اهداف دین الهی و خدمت به بندگان خدا نماید                                                                                                        4 - امام در نامه ای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همراهی نموده است ، علت نهضت را چنین بیان می نماید:من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا می خوانم. همانا سنت پیامبر از بین رفته و بدعت زنده شده است. و در جواب عبدالله بن مطیع             می فرماید:                                                                                                                                                                                                 کوفیان به من نامه نوشته واز من خواسته اند به نزدشان بروم ، چون امیدوارند با رهبری من نشانه های دین حق زنده و بدعتها نابود شود.و نیز در نامه ای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:من شما را به زنده کردن نشانه های حق و نابود کردن بدعتها فرا می خوانم.از   مجموع نامه ها و پاسخهای حضرت ، این اهداف را می توان برای نهضت عاشورا بر شمرد:                                                                             الف:دعوت و عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر                                                                                                                                           ب:احیای سنت پیامبر و برپایی مظاهر حق و حقیقت                                                                                                                                  ج: از بین بردن بدعتهاو جایگزینی احکام ناب اسلامی                                                                                                   5-امام در خطبه ای که پس از برخورد با سپاه حر ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را به استناد فرمایش پیامبرچنین بیان کردند:   ای مردم ، رسول خدا فرمودند:کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و باسنت رسول خدا به مخالفت ورزیده و در میان بندگان او با گناه و تجاوزگری رفتار می نماید، ولی در برابر آن ظالم با گفتار و کردار خود بر نخیزد،بر خداست که او را در جایگاه عذاب آور آن ستمگر قرار دهد. ای مردم بدانید که اینها تن به فرمانبرداری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهای عمومی و   بیت المال مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من با همراهی امتی که مرا فرا خوانده اند، شایسته ترین فرد برای تغییر در سرنوشت مسلمانان هستم.از این خطبه ، علت قیام را می توان این امر دانست که حاکمان بنی امیه اقدامهای ضد دینی زیر را مرتکب شده اند: ................................................................................................................................                                   

 الف:فرمانبرداری از خدا را رها کرده و به اطاعت از شیطان رو آورده اند.......................................................................                                                                                                     ب: فساد را در جامعه آشکار و علنی کرده اند                                                                                                                                             ج: احکام و حدود الهی را تعطیل کرده اند                                                                                                                                                   د: بیت المال را به خود اختصاص داده اند                                                                                                                                              ه:  حرام خدا را حلال و حلال الهی را حرام کرده اند .........................................         

واز این رو است که در زیارات وارده در باره امام ، شهادت و اعتراف به برپایی احکام الهی و سنت پیامبر و امیر مؤمنان ودعوت به   عدل و داد آمده است.                                                                                                                                                                                6- امام در منزل "ذوحسم" در راه کربلا در تبیین نهضت خونبار خویش چنین می فرمایند:آیا نمی بینید که به دین حق عمل نمی شود و از رژیم باطل باز خواست نشده و از ادامه راهش باز داشته نمی شود؟در چنین شرایطی باید مؤمن ، به حق خواهان مبارزه و خواهان دیدار خدا باشد. و من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی بینم.از این خطبه نیز اهداف ذیل استنباط می گردد:................................................................................................................................................................................             

الف:ترویج به حق و عمل به آن

ب: نهی از ترویج باطل و باز داشتن از عمل به آن و مبارزه در راه حق

7- امام صادق (ع) در زیارت اربعین ، هدف از نهضت حسینی را چنین بیان می فرمایند: امام حسین (ع) جان خویش را در راه خدا فدا کرد تا بندگان خدا را از بی خبری و سرگردانی و گمراهی نجات دهد. از دیدگاه امام ششم ، نتایج زیر به دست می آید:

الف:نجات مسلمانان از بی خبری نسبت به احکام دین و وظائف خویش در برابر پروردگار

ب:رهایی بندگان از گمراهی باآگاه ساختن آنان به لزوم پیروی از رهبران راستین و واقعی دین

8-جمع بندی دلائل قیام:

الف: امتناع از بیعت با خلیفه و رهبر فاسق

ب- شایسته دانستن رهبری جامعه اسلامی توسط امام معصوم

ج-ایستادگی در برابر ظالم

د- ممنوع دانستن فرمانبرداری از فرومایگان و زندگی ذلت بار

ه- اصلاح امور جامعه اسلامی

م- احیای سنت نبوی و از بین بردن بدعتها

ن- احیای احکام الهی و یاری ستم دیدگان

ی- گرایش و عمل به حق و انجام امر به معروف و نهی از منکر

9- علل حدوثی و غایی احیاگری و اصلاح طلبی در قیام عاشورا:

الف- مبارزه با انحرافات فکری و استحاله فرهنگی جامعه

ب- احیای اسلام نبوی

ج- مبارزه با ظلم و استبداد و تبعیض

د- مبارزه با بدعتها و تحریف های دینی و فرهنگی

ه مبارزه با باطل گرایی ، فسادخواهی ، فزون طلبی و تجمل گرایی در جامعه

 

تحلیلی پیرامون اهداف و ماهیت قیام امام حسین (ع):

با اندکی دقت در اهداف استخراج شده از این بیانات ، ملاحظه می شود که امام علت و انگیزه اصلی قیام خویش را احیای دین اسلام و اصلاح امور جامعه بیان می نمایند. پیامبران الهی از بزرگترین احیاگران و اصلاح طلبان به شمار می رفته اند، در این میان زندگی و قیام جاودانه امام حسین (ع) ، حلقه اتصال و معیار ی برای شناخت و سنجش احیای دین و اصلاح اجتماعی است که اساسا هویت و ماهیت قیام عاشورا احیاگری و اصلاح گرایی آن بوده است و نهضت حسینی در جهت احیای اندیشه و تفکر اسلام ناب نبوی و مبارزه با همه انحرافها ، تحریفها، کژاندیشی ها ، تحجر ، فسادهای فردی ،اجتماعی و فساد حاکمان  بوده است  و عنصر احیاگر و اصلاح کننده "امر به معروف و نهی از منکر"همه حوزه های دینی، انسانی ،فردی و اجتماعی را شامل می شده است. قیام عاشورای حسینی از مصادیق بارز احیای دینی در دو جنبه فرهنگی و اجتماعی آن نیز بوده است، امام زنده کردن سنتها ،میراندن بدعتها ،اصلاح امت اسلامی ،حاکم کردن حق ،عدل و اقامه دین خدا را از اهداف اصلی قیام بیان نموده اند.و در زمینه احیای دین ، عناصری چون کرامت و حریت انسان ، پویایی دین، خلوص و صداقت، ایثار و نثار ، جهاد و اجتهاد، ارزش گرایی و اصول خواهی، تامین حقوق فردی و اجتماعی ، استبدادستیزی ، خداباوری ، مردم باوری دینی ، نقش برجسته امامت کاملا مشهود و محسوس است. از دیگر مؤلفه های اصلی قیام امام اصلاح امت می باشد و چنین عبارتی به روشنی مفهوم اصلاح را با نظام اجتماعی پیوند می دهد و تاکید دارد که آن حضرت با ملاحظه تفاوت ماهیت نظام اموی با نظام عصر نبوی، برآن است تا به مسلمانان خاطر نشان سازد که وضع موجود جامعه با واقعیات عصر نبوی متفاوت و سخت نیازمند اصلاح است. اصلاحی نه در عرصه انجام فرایض ، بلکه اصلاحی در عرصه نظام اجتماعی و بازگرداندن مناسبات سیاسی و اجتماعی و حیات جامعه اسلامی به مناسبات عصر نبوی و سیره مرتضوی، پس فرض متوقف شدن نهضت حسینی با فرض اصلاح شخص یزید و باقی ماندن نظام اموی ، فرضی نامعقول است ، چرا که یزید محصول آن نظام بود نه عنصری فاسد از نظامی سالم و مشروع. مراد امام از " معروف متروک مانده" و "منکر مسلط در امت محمدی"، نیز اصلاح امت پیامبر و باز گرداندن حاکمیت و حکومت به قالب و محتوای عصر نبوی و سیره علوی بوده است. اگر حضرت علت حرکت خویش را مبارزه با اموری ، چون: رواج بدعتها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی ، نابودی سنت پیامبر ، شیطان محوری ، فساد ، ظلم ، بی عدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی ، تعطیلی حدود الهی ، در انحصار گرفتن و تاراج بیت المال مسلمانان می دانست ، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام "منکر" در جامعه اسلامی است ، که حضرت خود را موظف به نهی از آن می دانستند. و اگر امام جامعه اسلامی را به اموری از قبیل :‌عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر ، احیای مظاهر و نشانه های حق ، ایجاد امنیت ، اصلاح و بهبودی وضع امر امت ، تامین حقوق مردم و برپایی حکومتی صالح ، فرا می خواند ، این نشانگر آن است که امری به نام" معروف" در جامعه از بین رفته یا دست کم در حال نابودی می باشد. از این رو اگر حضرت از بیعت با یزید خودداری کرده، با این عمل از یک سو تلاش خود را جهت مبارزه و براندازی حکومت یزید و تاسیس حکومت  اسلامی و از سویی دیگر آمادگی خود را برای مقاومت و نبرد تا شهادت ، به کارگرفته اند. به این دلیل ، امتناع از بیعت ، به معنای نهی از منکر ، ترویج معروف و اتمام حجت و نمایاندن راه به مسلمانان در باره حرمت سکوت و بی تفاوتی در برابر بدعتها و جنایات بنی امیه بوده است و بیعت و یا حتی سکوت و رای ممتنع در مقابل چنین حکومتی ، افزون برآنکه ترویج منکر و مبارزه با معروف بوده، عذر و بهانه ای نیز برای افراد عادی در همکاری با حاکمان اموی می شده است.             .............................................................................................................................................................................................       

به دیگر سخن، آنچه در سیره حسین بن علی (ع) به عنوان امام معصوم ، مسلم و غیر قابل تردید به نظر می رسد، آن است که شخصیتی همانند امام حاضر نبودند با شخصی همچون یزید بیعت کرده و حکومت وی را به رسمیت بشناسد، چرا که حضرت با مشاهده و بررسی عمق انحراف امت اسلامی در عصر حکومت معاویه و یزید ، به این نتیجه رسیده بود، دیگر نمی توان با موعظه و خطبه های آتشین و سخنرانی، انحرافی را که در مبانی اعتقادی ، سیاسی و اقتصادی جامعه اسلامی و نیز در دستگاه خلافت رسوخ کرده را  از بین ببرد. بلکه تنها راه درمان و نجات امت اسلامی ، برپایی یک نهضت عمیق و انقلابی است که با تبیین علل و ریشه و اهداف قیام حجت را به مردم تمام نموده و راه تحریف نهضتش را ببندد که بازتاب و گستره آن ، الگویی برای آزادمردان تاریخ در همه عصرها باشد . البته در مقابل ، یزید نیز کسی نبود که بدون بیعت از امام ، ساکت بنشیند، چرا که به رسمیت نشناختن حکومت از سوی امام ،به معنای رد مشروعیت و مقبولیت آن و آمادگی یرای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی به این موضوع آگاهی داشت.    نکته دیگری که شایان توجه است ، آن که از مجموع سخنان و خطبه های امام که به ترتیب و در مراحل گوناگون قیام ایراد فرموده اند ، استفاده می شود که حضرت از آغاز ، فلسفه نهضت خویش را به صراحت و بی پرده بازگو نمی کردند، بلکه به تناسب حوادث و رخدادهایی که پیش می آمد ، مردم را با ماهیت و روح نهضت کربلا آشنا ساخته و برای آنان روشن می کردند که با اوضاع و شرایط حاکم که اصل دین به خطر افتاده ، راهی جز فداکاری و جانبازی در قالب یک حرکت خونین نمانده است . و اگر امام حتی با تشکیل حکومت اسلامی برای مدت کوتاهی اداره جامعه را به عهده می گرفتند ، شاید همانند حکومت پدرشان ایجاد جامعه ای آرمانی برای مدت طولانی میسر نمی گردید ، که با جانبازی و ایثار خونشان ، انگیزه و پیام  ماندگار خویش را به امت اسلامی در طول تاریخ رساندند، تا آنجا که حتی پس از قرنها قلبهای آکنده از قساوت را نیز خاضع و مرید مرام و منش خویش کرده ا ند. به دیگر سخن ، نمی توان پذیرفت که امام صرف نظر از آگاهی به شهادت از راه علم غیب ، از پیمان شکنی کوفیان و در نهایت شهادت خویش آکاه نبوده است ، چرا که حضرت به عنوان فرزند امیر مؤمنان از سنین کودکی در متن حوادث تاریخ اسلام حضور داشتند ، و شاهد حوادث گوناگون و انسانهای زیادی بوده که در آن حواد ث تغییر چهره و موضع داده بودند ، چنانکه طلحه و زبیر ، از نخستین اصحاب پیامبر را دیده بود که در مناسبات اقتصادی – اجتماعی غیر عادلانه سه خلیفه نخست ، چندان متحول شده و به نابرابری عادت کرده بودند که نتوانستند عدالت و حق مداری علی (ع) را تحمل کنند ، از این رو بر ضد حضرت شورش کردند. همچنین امام جریان مکرر خیانت و پیمان شکنی کوفیان را پس از بیعت با پدر و برادر بزرگوارش و نیز دوران سخت و دهشتناک حاکمیت معاویه را در مدینه تجربه کرده بودند. از این رو امام حسین (ع) طی اقامت در کوفه نزد پدر و برادر ، توانستند به تحلیلی درست و سنجیده ، از وضعیت اعتقادی و روحیات کوفیان دست یافته، به نقاط ضعف و قوت آنان ، آگاه شده و از جناح بندی ها و دسته بندیهای گروهی و قبیله ای عراقیان ، شناخت درست و کافی به دست آورند، بنا بر این با چنین تجربیات و آگاهی هایی که حضرت در باره کوفیان داشتند نمی توان پذیرفت که امام صرفا به دلیل دعوت کوفیان ، به آنان اعتماد کرده و به این نتیجه رسیده باشند که با تاسیس حکومت اسلامی ، جامعه اسلامی را از خطر تحریف و نابودی نجات خواهند داد. بنابراین ، آنچه امام را به قیام بر ضد حکومت اموی واداشته، حفاظت و صیانت و پاسداری دین جدش از خطر انحراف در مبانی و حتی نابودی آن بود که این قیام می توانست  به نابودی رژیم استبدادی سلطنتی اموی و تشکیل دولت اسلامی منجر گردد که در عمل به علت عدم همراهی مردم محقق نگردید که مردم در عدم موفقیت قیام و کشته شدن امام و خاندانش نیز بی تقصیر نمی باشند  ، چرا که بنا به فرموده پیامبر ، مشیت  خداوند  بر این بوده که امام حسین را کشته ببیند که اراده قطعی بر شهادت از آن استنباط نمی شود و در صورت همراهی مردم و پشتیبانی از قیام می توانست شهادت امام و خاندانش روی ندهد ، که سر انجام در اوج تنهایی در میان جامعه اسلامی با جانبازی و شهادت در راه خدا ، که که شیوه فداکاران است اسلام را از خطر انحراف نجات دادند..............................................................................................................................................................     نکته درس آموز مهم این قیام در همه عصرها و برای همه نسلها آن است که تمام کسانی که با ادعای دین داری و بندگی خداوند امام حسین (ع) را در دوران نهضت تنها گذاشتند و از حضور ، شرکت در قیام و سرانجام فوز عظیم شهادت غایب شدند ، در هر حالی و در هر شرایطی که بوده اند همه در حمایت از امام زمان خویش غفلت و کوتاهی کرده اند. چه آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند و ابزار دست حکومت یزید و مزدور او شدند، و چه آنهایی که در هوای سودای بهشت به کنج راحتی و خلوت عبادت خزیدند و در گوشه محراب ها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی که مرعوب و تسلیم زور شدند و خاموش ماندند  ،همه به شیوه های مختلف بار دیگر سست ایمانی و بی وفایی خود را به بدترین حالت به سلاله پاک رسول الله و تاریخ نشان دادند. در هر زمان که امام حسین (ع) و اهداف قیام او حضور داشته باشد ، هر کس که در صحنه و همراه با او نیست هر کجا که هست ، یکی است .  و بنا به تعبیری عمیق " اگر هدف مقدسی در زندگی نباشد و اگر همراهی ، یاری و نصرت به اهداف امام در هر عصری نباشد ، و یزید و حاکمیت غیر خدایی و ستمگرانه حاکم باشد چرخیدن بر گرد خانه خدا با بت خانه مساوی است ، و در آن هنگام که امام حسین (ع) جهت یاری دین خدا از مکه آهنگ کربلا نمود ، کسانی که به طواف ، در غیبت امام ادامه دادند ، مساوی هستند با کسانی که در همان حال در تامین منافع دنیوی خویش بر گرد کاخ جبار معاویه و خاندانش طواف نموده و پایه های حکومت ظالمانه او را مستحکم می نمودند".اکنون امام حسین (ع) حضور اهداف قیامش را در همه عصرها و در برابر همه نسل ها ، در همه جنگ ها و در همه صحنه های زمین و زمان اعلام کرده است ، و این آموزگار بزرگ مبارزه و شهادت در کربلا شهید شد تا در همه عصرها و برای همه  نسلها بعثت کند و در نتیجه به عنوان عصاره همه بعثت ها ، نهضت ها و انقلاب های مردان الهی جاویدان بماند و ما اگر بدین گونه شیعه واقعی  نباشیم باید بر مصیبت خویش گریه کنیم. علاوه بر آنچه در مبانی فلسفی عاشورا گفته شد ، این وافعه عظیم ، عرصه درس آموزیهای اخلاقی و انسانی برای بشریت است ، مکارم اخلاقی که پیامبر عظیم الشان اسلام ، رسالت خود را برای تحقق آن می دانست ، از خروج کاروان امام حسین (ع) از مکه تا ظهر عاشورا به نمایش گذارده شد. ما دلباختگان حسینی وظیفه داریم با معرفت به عزاداری او و فرزندان پاکش بنشینیم،و با شناخت علل قیام و تاثیر پذیرفتن عملی آن در افکار ،عقاید و رفتارمان در صحنه های روزمره سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی سعادت دنیا و آخرت خویش را تامین نمائیم. و همیشه این مهم را به خاطر داشته باشیم که امام حسین (ع) بدان خاطر شهید نشد که آیندگان فقط برایش عزاداری و گریه نمایند، او به جگرسوزترین شکل قربانی شد تا من و تو بیاموزیم و همانگونه رفتار نمائیم تا پیرو و شیعه واقعی او باشیم..........................................................................................................................................................     

 

منابع:

آیاتی از قران مجید

و کتاب های ذیل:

1-شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام ، حضرت آیت الله گلپایگانی ، انتشارات بینا

2-شهید جاوید، مرحوم آیت الله خوانساری

3-تاریخ اسلام، علی اکبر فیاض ، انتشارات دانشگاه تهران

4-زندگانی چهارده معصوم، حسین مظاهری ، انتشارات پیام آزادی

5-فرهنگ جامع امام حسین، ارشاد مفید ، نشر معروف

6- نهضت امام حسین و قیام کربلا، غلامحسین زرگری نژاد ، انتشارات سمت

7-امام حسین الگوی زندگی، حبیب الله احمدی،انتشارات فاطمیا

8- امام حسین و پاکبازان راه عشق، مصطفی اولیایی،انتشارات شهر اندیشه

9-حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان،انتشارات انصاریان

10-زندگی خامس آل عبا،ابوالقاسم سحاب تفرشی،انتشارات ابن سینا

11-الفبای فکری امام حسین، محمد رضا صالحی کرمانی، انتشارات کانون انتشار

12-فریادهای شهید مطهری بر تحریف های عاشورا ، به کوشش محمد حسین حق جو، نشر روح

13-الامامه، تحف العقول،  الفتن،و بحارالانوار، علامه مجلسی جلد 44 ، ترجمه محمد جواد نجفی ، کتابفروشی اسلامیه

14- اللهوف، سیدبن طاووس ، انتشارات پیشین

15-تاریخ بزرگ اسلام و ایران ، ابن اثیر، ترجمه عباس خلیلی، انتشارات علمی

16-تاریخ مختصرالدول، ابن العبری، ترجمه دکتر محمد علی تاج پور، انتشارات اطلاعات

17-الفتوح، ابن عثم کوفی، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، انتشارات علمی و فرهنگی

18-ناسخ التواریخ، میرزا محمد تقی سپهر ، کتاب فروشی اسلامیه

19-الارشاد، شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه

20-مقتل الشمس، محمد جواد صاحبی ، انتشارات هجرت

21-منتهی الامال، شیخ عباس قمی، انتشارات هجرت

22-العواصم من القواصم ، قاضی ابوبکربن عربی

23-زبده الاسرار ، صفی علیشاه

24-زیارت عاشورا

25- مثنوی مولانا

26-چرا حسین قیام کرد؟، مرحوم استاد محمد تقی شریعتی

27- حسن وارث آدم ، زنده یاد دکتر علی شریعتی

 


دیدگاه و برداشت قیام برای تشکیل حکومت:

یکی دیگر از دیدگاههای مهم در باره قیام امام که به ویژه درچهار دهه اخیر مطرح شده است ، دیدگاه قیام به انگیزه پیروزی نظامی و تشکیل حکومت است. بر اساس این نظریه ، پیروزی نظامی وتشکیل حکومت اسلامی برای امام مطلوب درجه یک و صلح شرافتمندانه ، مطلوب درجه دو و شهادت ، مطلوب درجه سه بوده است. با این تفاوت که آن حضرت نخست برای پیروزی نظامی و بعد برای صلح فعالیت کرد ، ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نکرد ، بلکه کارگزاران حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیامبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند. بر اساس این نظریه و نظر برخی از علما و فقهای برجسته قرن چها رم و پنجم هجری چون شیخ مفید ، شیخ طوسی و سید مرتضی ، هدف از نهضت امام شهادت نبوده است. این قول در حدود سه قرن بین عالمان و اندیشمندان شیعه مشهور بوده است و هیچ یک از عالمان شیعه با این دیدگاه مخالفت نکرده است.

نقد و بررسی این نگرش:

این نظریه گر چه در ظاهر مترقیانه به نظر می رسد ، اما در تحریف و وارونه جلوه دادن انگیزه نهضت امام به دلایل زیر ، دست کمی از نظریات دنیا گرایانه ندارد:

نخست: این نظریه بر این باور است ، که گرچه ارزیابی امام در موازنه قوا و شرایط اصلی قیام ، بر اساس واقعیت بوده ، اما از حوادث پیش بینی نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضت او شده است . بنا بر این امام از نظر این نظریه ، شخصیتی است که حتی به اندازه افرادی که از

روی دلسوزی از وی خواستند از رفتن به کوفه و بر پایی نهضت در آنجا منصرف شود، از قدرت لازم جهت پیش بینی حوادث غیر مترقبه بر خوردار نبوده است ، در حالی که روشن است اگر حتی امام فاقد علم غیب فرض شود ، باز نمی توان او را آن قدر اشتباه کار دانست که در مسائل بسیار مهمی که با مصالح خو د ، خاندان و جامعه اش ارتباط حیاتی داشته ، حتی به میزان نصیحت گران ، قدرت تشخیص حوادث آینده را نداشته است.و اگر هم بشود این مقدار اشتباه کاری را در حق امام مجاز دانست ، در این صورت دیگر نمی توان او را شایسته امامت و راهبری جامعه و مسلمانان دانست ، زیرا امامی که از علم غیب بهره مند نباشد و درک و آگاهی ظاهریش نیز از نصیحت گران عادی کمتر باشد ، نه تنها هرگز نمی تواند رهبر نهضت و اصلاحات باشد ، بلکه بی تردید چنین کسی منشا انواع بد بختی و نابسامانی است. افزون براین دلیل عقلی ، دلایل و شواهد تاریخی فراوانی نیز  وجود دارد که نشانگر آن است آگاهی امام از نظر پیش بینی اوضاع مخاطره آمیز آینده ، فراتر از نصیحت گران بوده است ، و تفاوت اساسی امام با آنها در این بوده که او به اندازه ای به حفظ مصالح ماندگاری اسلام و حمایت از دین جدش اهتمام می ورزید که حاضر بود برای حفظ خط اصیل اسلام نبوی و تشیع علوی ، مبارزه وجهاد کند.

دوم: بر اساس چنین دیدگاهی ، جهاد مقدس اسلامی همانند نبردهای غیر اسلامی با پیروزی ها و شکستهای ظاهری ارزیابی شده وجنبه اساسی جهاد که هدایت انقلابی جامعه اسلامی برضد قدرت های ستمگر و فاسد باشد، مورد غفلت قرار گرفته است، در حالی که انسانهای الهی ، جنبه اصلی جهاد را ملاک حرکت خویش قرار می دهند . از این رو در شرایط ضروری با تمام توان مردم را به مبارزه دعوت می نمایند ، هر چند خودشان را در معرض خطر و کشته شدن و حکومت های ستم گر را در ظاهر پیروز ببینند. چرا که آنان به انجام تکلیف و  آثار معنوی نهضت و نتایج بلند مدت و استراتژیک آن اهمیت می دهند. اشتباه این نظریه آن است که هدف نهضت های الهی را تنها در پیروزی ظاهری و نظامی دانسته و معتقدند که ممکن نیست مردان خدا هم چون امام بدون اطمینان به پیروزی نظامی قیام کنند.

سوم: این پندار که امام می توانست با امکانات اندکش قدرت جهنمی یزید را در هم کوبیده و جامعه مسلمانان را با آن همه فساد و انحطاطی که بیشتر آن در عصر عثمان و به ویژه در زمان معاویه رواج یافته بود ، اصلاح کند و حکومت اسلامی تشکیل دهد ، پندار صحیحی نیست که برای آن نمی توان شاهد موافقی یافت ، چرا که صاحبان چنین اندیشه ای به جو پر اختناق و دین ستیزانه حکومت اموی که تمام ارزشهای الهی را واژگون ساخته بود توجه نداشته و نتوانسته اند این واقعیت را درک کنند که در جامعه ای که شرک جایگزین شده است ، تشکیل حکومت عدل الهی و احیای ارزشهای اصیل اسلامی کاری بس دشوار است.هم چنان که امیر مؤمنان(ع)

در عصر خویش به رغم میل باطنی در پذیرش خلافت ، چنین تجربه ای را آزمودند و با این که امکانا تشان نسبت به امام حسین (ع)

بیشتر بود و به جز شام بر سرتاسر قلمرو اسلامی تسلط داشتند ، در ظاهر موفق به تاسیس حکومت فراگیر اسلامی که در سایه آن حتی فقط مردم فاسد و دنیا پرست شام اصلاح شده و به ارزشهای الهی تن در دهند ، نشدند تا آنجا که به وسیله برخی از مردم به اصطلاح موافق ، اما کژاندیش گروه خوارج نهروان ، به شهادت رسیدند.مطالعه و تحلیل نهضت این حقیقت را نشان می دهد که امام از ابتدا، نقشه ایجاد انقلاب و تحول در افکار و وجدان دینی مسلمین را داشته و تمام اعمال و کردار شان نشان می دهد که کاملا از این حقیقت آگاه بوده اند که پیروزی از راه قدرت نظامی موقتی است ، ولی پیروزی از راه آگاهی وجدان بشری اثری جاودانه دارد.              چهارم: بر اساس این دیدگاه ، هدف اصلی نهضت در آغاز ، سرنگونی رژیم یزیدی و تشکیل حکومت مردمی و اسلامی بوده است ، اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد این بود که قیام امام به سقوط حکومت سلطنتی یزید و حاکمیت امام منتهی نشد. بنابراین با این نگرش باید نهضت امام را شکست خورده دانست ، چرا که امام به هدف و غایت نهضت یعنی تشکیل حکومت دست نیافت و از سویی ، هر آنچه پس از قیام و در اثر آن به وقوع پیوست ، از اهداف نهضت نبود . آیا واقعا چنین بوده است ؟ و آیا این نظریه را با چنین لازمه ای می توان پذیرفت و از آن دفاع کرد؟ در باره دیدگاه برخی از عالمان ، چون شیخ مفید ، شیخ طوسی در باره قیام امام و استناد به آن        باید گفت:                                                                                                                                                                                                                                  نخست: این که آنان در مقام اقناع و پاسخگویی به نگرش اهل سنت ، چنین دیدگاهی را مطرح کرده اند . چو ن اهل سنت بر این باورند که امام مانند دیگر مردم بر پایه گمان خویش عمل می کند و به خاطر اجتهادش ، چه به صواب و چه به خطا ، شایسته پاداش و یا سرزنش است ، جز این که پاداش او در انتخاب صواب ، بیشتر است. بنابراین ، هدف این اندیشمندان این بوده که به ایرادهایی که به قیام امام می شده با معیارهای کلی و ظاهری پاسخ دهند تا دیگر فرق غیر شیعی که به قیام امام معترض بودند ، قانع شوند. چرا که آنان در شرایط و جامعه ای به سر می بردند که افکار اهل سنت حاکم و اندیشه های شیعی در انزوا قرار گرفته بود ، از این رو از نظر سیاسی و اجتماعی ناچار بودند قیام امام را نه به عنوان یک حرکت شیعی بلکه دست کم به عنوان قیام یک شخصیت اسلامی که اوضاع را به  ظاهر مناسب دید و قیام کرد تشریح کنند تا آن را از آماج تهمت های گوناگون برخی از فرقه های اسلامی برهانند .               دوم: آن که با اذعان به عظمت علمی این  اندیشمندان بزرگوار و احترام به دیدگاه آنان ، باید توجه داشت در مسائل نظری و حوادث و جریانهای تاریخی ، همواره باب بحث و بررسی گشوده است ، و هیچ محققی ملزم نیست بدون بررسی مبانی نظری و شواهد و ادله تاریخی، به صرف عظمت علمی صاحب دیدگاه ، تعبدی آن را بپذیرد و به لوازم آن ملتزم شود، هم چنانکه خود آنان نیز در بسیاری موارد ، با هم اتفاق نظر نداشته و برخی از آنان نظریات اساتید خود را نقد کرده اند. بنا براین خود آنان نیز همانند سایر محققان منصف ، اذعان دارند که ممکن است در اندیشه ها و اجتهادهایشان اشتباه هایی وجود داشته باشد و نیز معترفند که اجتهاد مجتهدان حتی در مسائل فقهی برای فقهای دیگر حجت شرعی نیست تا چه رسد به اظهار نظر در باره جریانها و حوادث تاریخی  و علوم انسانی که حتی برای غیر مجتهدان الزام آور نیست و هر کس بسته به توان و استعدادش می تواند با مطالعه و تعمق در حوادث تاریخی و ارائه شواهد و استدلال های متقن ، نظریه ای را در باره موضوع های مورد مطالعه تاریخی و اجتماعی ، انتخاب و یا حتی رد کند. در دوره معاصر مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی در کتاب " شهید جاوید" این واقعه را از جنبه ناسوتی و بشری و در سطح زندگی اجتماعی بررسی کرده است و هدف خود از این نحوه بررسی را سرمشق قراردادن حرکت امام برای مردم دانسته است.در این کتاب قیام امام در جهت تشکیل حکومت تفسیر شده است .به نظر مولف ، امام از زمان خروج خود از مکه قصد فتح کوفه و مبارزه با بنی امیه را داشته تا خلافت را به اصل خود باز گرداند، و بنا بر دلائل ضعف حکومت یزید و رنجش مردم از آن و همراهی افکار عمومی و حمایت مردمی و لیاقت رهبری، دستیابی به تشکیل حکومت را  ممکن دانسته  است. که البته این نظریه با موضوع کلامی و مهم" علم امام معصوم" تعارض پیدا می کند .وبه این علت ، مولف با استناد به آرای علمای پیشین علم معصوم را تاویل کرده و" علم اجمالی" را به جای" علم تفضیلی" برای معصوم قائل شده است.تاکید بر جنبه ناسوتی نهضت ، عمل امام را در حد مبارزه چریکی مسلحانه در صحرای کربلا تقلیل می دهد، نهضت امام را باید از دیدی نگریست تا هم بتوان به درک سیره ائمه نائل شد و هم راهی به حضور سیره آن امام در حیات عملی خویش گرفت.برای روشن شدن مطلب باید دانست ائمه اطهار در مورد تشکیل حکومت چه می کردند؟آیا اقدام آنان در تشکیل حکومت" تاسیسی" بوده یا" تاییدی" بوده است؟اقدام تاسیسی در تشکیل حکومت به این معنا است که حکومت برای ائمه، مطلوبیت ذاتی داشته و از این جهت آنان قصد تشکیل آن را داشته اند. می توان برای تاسیس حکومت اهداف متعددی چون اجرای حدود الهی ، تقویت دین مبین اسلام ، تربیت آحاد جامعه و پیاده نمودن عدالت اجتماعی و رسیدگی و خدمت به مستضعفین را در نظر داشت و گفت ائمه از تشکیل حکومت،قصد رسیدن به این اهداف را داشته اند. در واقع ، نظریه اقدام تاسیسی، تشکیل حکومت را هدف دانسته که در ذیل آن به اهداف دیگر می توان رسید و از این جهت ، نفس تشکیل حکومت مطلوبیت ذاتی دارد.با دقت و تامل در عکس العمل امیر مؤمنان علی (ع) نسبت به جریان ثقیفه بنی ساعده و سپس جریان پذیرش خلافت از سوی ایشان می توان دریافت که تشکیل حکومت در نظر ایشان مطلوبیت ذاتی نداشته است ،و حرکت معصومین در امر حکومت ، اقدام تاییدی بوده است یعنی پیشنهاد و تایید از سوی مردم و  سپس تایید از سوی آنان. شیوه پذیرش حکومت از سوی امام علی (ع) نشان می دهد که آن بزرگوار موقعی خلافت را پذیرفت که مسلمین خواستند، و امام حسین (ع)‌ نیز در هنگام مواجهه با سپاه حر و نشان دادن نامه های کوفیان به دشمن ، قصد تظلم یا اثبات خیانت کوفیان را نداشته است، و با نشان دادن نامه ها ، قیام خود را وظیفه ای الهی و حرکت به سوی کوفه و پذیرفتن رهبری سیاسی جامعه را بنا به درخواست مردم و در نتیجه تشکیل حکومت را خواست اکثریت مردم دانسته است. دردوران معاصر نیز با خیزش و قیام  یکپارچه مردمی بر علیه حکومت سلطنتی پهلوی و پذیرفته شدن رهبری امام خمینی از سوی آحاد مردم ، ایشان رهبری جامعه را به عهده گرفتند و سپس با خواست اکثریت مردم در همه پرسی ، نظام شکوهمند جمهوری اسلامی ایران تاسیس گردید   .سیره ائمه نشان می دهد که با توجه جایگاه امامت در اصول اعتقادی شیعه ، آنها هیچ گاه اقدام به تشکیل حکومتی نکردند که از سوی مردم تایید نشده باشد.آن بزرگواران حکومتی را برای خود قائل نبودند که مورد تایید مردم نباشد و از این رو ، هر وقت با عدم حمایت مردمی مواجه می شدند از حکومت صرف نظر می کردند و با زور خود را بر مردم مسلط نمی گرداندند ، هر چند که خود را لایق و شایسته تر می دانستند. در حقیقت حکومت بدون تایید مردم در نظر آنان عملی خلاف حق بود. عدم تعجیل امیرالمؤمنین (ع) در مورد رفتن به ثقیفه با آنکه می دانست در آنجا چه می گذرد و نیز سکوت پس از آن بر اساس حق بود ، پذیرش صلح با معاویه از سوی امام حسن (ع) با وجود آن که امام می دانست معاویه به هیچ کدام از مفاد پیمان صلح پایبند نخواهد بود ، عمل به حق بود ، همچنین قیام ابا عبد الله (ع) چه در خروج از مکه و چه در روز عاشورا عمل به حق بود. مبنایااعمال ائمه اطهار صرفا بر اساس حق بوده و آن گونه است که در زیارت وارث: ابا عبدالله (ع) وارث حقیقت آدم و وارث مسجود ملائک و تبلور اراده الهی به خلافت خداوندی است ، که این خلافت با عمل به حق و رعایت آن حاصل می شود و یک جلوه بدیع و اساسی آن رعایت کامل حقوق بندگان خداوند یعنی حق  تعیین  سرنوشت و رعایت حقوق مردم است.

دیدگاه و برداشت قیام برای تشکیل حکومت:

یکی دیگر از دیدگاههای مهم در باره قیام امام که به ویژه درچهار دهه اخیر مطرح شده است ، دیدگاه قیام به انگیزه پیروزی نظامی و تشکیل حکومت است. بر اساس این نظریه ، پیروزی نظامی وتشکیل حکومت اسلامی برای امام مطلوب درجه یک و صلح شرافتمندانه ، مطلوب درجه دو و شهادت ، مطلوب درجه سه بوده است. با این تفاوت که آن حضرت نخست برای پیروزی نظامی و بعد برای صلح فعالیت کرد ، ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نکرد ، بلکه کارگزاران حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیامبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند. بر اساس این نظریه و نظر برخی از علما و فقهای برجسته قرن چها رم و پنجم هجری چون شیخ مفید ، شیخ طوسی و سید مرتضی ، هدف از نهضت امام شهادت نبوده است. این قول در حدود سه قرن بین عالمان و اندیشمندان شیعه مشهور بوده است و هیچ یک از عالمان شیعه با این دیدگاه مخالفت نکرده است.

نقد و بررسی این نگرش:

این نظریه گر چه در ظاهر مترقیانه به نظر می رسد ، اما در تحریف و وارونه جلوه دادن انگیزه نهضت امام به دلایل زیر ، دست کمی از نظریات دنیا گرایانه ندارد:

نخست: این نظریه بر این باور است ، که گرچه ارزیابی امام در موازنه قوا و شرایط اصلی قیام ، بر اساس واقعیت بوده ، اما از حوادث پیش بینی نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضت او شده است . بنا بر این امام از نظر این نظریه ، شخصیتی است که حتی به اندازه افرادی که از روی دلسوزی از وی خواستند از رفتن به کوفه و بر پایی نهضت در آنجا منصرف شود، از قدرت لازم جهت پیش بینی حوادث غیر مترقبه بر خوردار نبوده است ، در حالی که روشن است اگر حتی امام فاقد علم غیب فرض شود ، باز نمی توان او را آن قدر اشتباه کار دانست که در مسائل بسیار مهمی که با مصالح خو د ، خاندان و جامعه اش ارتباط حیاتی داشته ، حتی به میزان نصیحت گران ، قدرت تشخیص حوادث آینده را نداشته است.و اگر هم بشود این مقدار اشتباه کاری را در حق امام مجاز دانست ، در این صورت دیگر نمی توان او را شایسته امامت و راهبری جامعه و مسلمانان دانست ، زیرا امامی که از علم غیب بهره مند نباشد و درک و آگاهی ظاهریش نیز از نصیحت گران عادی کمتر باشد ، نه تنها هرگز نمی تواند رهبر نهضت و اصلاحات باشد ، بلکه بی تردید چنین کسی منشا انواع بد بختی و نابسامانی است. افزون براین دلیل عقلی ، دلایل و شواهد تاریخی فراوانی نیز  وجود دارد که نشانگر آن است آگاهی امام از نظر پیش بینی اوضاع مخاطره آمیز آینده ، فراتر از نصیحت گران بوده است ، و تفاوت اساسی امام با آنها در این بوده که او به اندازه ای به حفظ مصالح ماندگاری اسلام و حمایت از دین جدش اهتمام می ورزید که حاضر بود برای حفظ خط اصیل اسلام نبوی و تشیع علوی ، مبارزه وجهاد کند.

دوم: بر اساس چنین دیدگاهی ، جهاد مقدس اسلامی همانند نبردهای غیر اسلامی با پیروزی ها و شکستهای ظاهری ارزیابی شده وجنبه اساسی جهاد که هدایت انقلابی جامعه اسلامی برضد قدرت های ستمگر و فاسد باشد، مورد غفلت قرار گرفته است، در حالی که انسانهای الهی ، جنبه اصلی جهاد را ملاک حرکت خویش قرار می دهند . از این رو در شرایط ضروری با تمام توان مردم را به مبارزه دعوت می نمایند ، هر چند خودشان را در معرض خطر و کشته شدن و حکومت های ستم گر را در ظاهر پیروز ببینند. چرا که آنان به انجام تکلیف و  آثار معنوی نهضت و نتایج بلند مدت و استراتژیک آن اهمیت می دهند. اشتباه این نظریه آن است که هدف نهضت های الهی را تنها در پیروزی ظاهری و نظامی دانسته و معتقدند که ممکن نیست مردان خدا هم چون امام بدون اطمینان به پیروزی نظامی قیام کنند.

سوم: این پندار که امام می توانست با امکانات اندکش قدرت جهنمی یزید را در هم کوبیده و جامعه مسلمانان را با آن همه فساد و انحطاطی که بیشتر آن در عصر عثمان و به ویژه در زمان معاویه رواج یافته بود ، اصلاح کند و حکومت اسلامی تشکیل دهد ، پندار صحیحی نیست که برای آن نمی توان شاهد موافقی یافت ، چرا که صاحبان چنین اندیشه ای به جو پر اختناق و دین ستیزانه حکومت اموی که تمام ارزشهای الهی را واژگون ساخته بود توجه نداشته و نتوانسته اند این واقعیت را درک کنند که در جامعه ای که شرک جایگزین شده است ، تشکیل حکومت عدل الهی و احیای ارزشهای اصیل اسلامی کاری بس دشوار است.هم چنان که امیر مؤمنان(ع)

در عصر خویش به رغم میل باطنی در پذیرش خلافت ، چنین تجربه ای را آزمودند و با این که امکانا تشان نسبت به امام حسین (ع)

بیشتر بود و به جز شام بر سرتاسر قلمرو اسلامی تسلط داشتند ، در ظاهر موفق به تاسیس حکومت فراگیر اسلامی که در سایه آن حتی فقط مردم فاسد و دنیا پرست شام اصلاح شده و به ارزشهای الهی تن در دهند ، نشدند تا آنجا که به وسیله برخی از مردم به اصطلاح موافق ، اما کژاندیش گروه خوارج نهروان ، به شهادت رسیدند.مطالعه و تحلیل نهضت این حقیقت را نشان می دهد که امام از ابتدا، نقشه ایجاد انقلاب و تحول در افکار و وجدان دینی مسلمین را داشته و تمام اعمال و کردار شان نشان می دهد که کاملا از این حقیقت آگاه بوده اند که پیروزی از راه قدرت نظامی موقتی است ، ولی پیروزی از راه آگاهی وجدان بشری اثری جاودانه دارد.              چهارم: بر اساس این دیدگاه ، هدف اصلی نهضت در آغاز ، سرنگونی رژیم یزیدی و تشکیل حکومت مردمی و اسلامی بوده است ، اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد این بود که قیام امام به سقوط حکومت سلطنتی یزید و حاکمیت امام منتهی نشد. بنابراین با این نگرش باید نهضت امام را شکست خورده دانست ، چرا که امام به هدف و غایت نهضت یعنی تشکیل حکومت دست نیافت و از سویی ، هر آنچه پس از قیام و در اثر آن به وقوع پیوست ، از اهداف نهضت نبود . آیا واقعا چنین بوده است ؟ و آیا این نظریه را با چنین لازمه ای می توان پذیرفت و از آن دفاع کرد؟ در باره دیدگاه برخی از عالمان ، چون شیخ مفید ، شیخ طوسی در باره قیام امام و استناد به آن        باید گفت:                                                                                                                                                                                                                                  نخست: این که آنان در مقام اقناع و پاسخگویی به نگرش اهل سنت ، چنین دیدگاهی را مطرح کرده اند . چو ن اهل سنت بر این باورند که امام مانند دیگر مردم بر پایه گمان خویش عمل می کند و به خاطر اجتهادش ، چه به صواب و چه به خطا ، شایسته پاداش و یا سرزنش است ، جز این که پاداش او در انتخاب صواب ، بیشتر است. بنابراین ، هدف این اندیشمندان این بوده که به ایرادهایی که به قیام امام می شده با معیارهای کلی و ظاهری پاسخ دهند تا دیگر فرق غیر شیعی که به قیام امام معترض بودند ، قانع شوند. چرا که آنان در شرایط و جامعه ای به سر می بردند که افکار اهل سنت حاکم و اندیشه های شیعی در انزوا قرار گرفته بود ، از این رو از نظر سیاسی و اجتماعی ناچار بودند قیام امام را نه به عنوان یک حرکت شیعی بلکه دست کم به عنوان قیام یک شخصیت اسلامی که اوضاع را به  ظاهر مناسب دید و قیام کرد تشریح کنند تا آن را از آماج تهمت های گوناگون برخی از فرقه های اسلامی برهانند .               دوم: آن که با اذعان به عظمت علمی این  اندیشمندان بزرگوار و احترام به دیدگاه آنان ، باید توجه داشت در مسائل نظری و حوادث و جریانهای تاریخی ، همواره باب بحث و بررسی گشوده است ، و هیچ محققی ملزم نیست بدون بررسی مبانی نظری و شواهد و ادله تاریخی، به صرف عظمت علمی صاحب دیدگاه ، تعبدی آن را بپذیرد و به لوازم آن ملتزم شود، هم چنانکه خود آنان نیز در بسیاری موارد ، با هم اتفاق نظر نداشته و برخی از آنان نظریات اساتید خود را نقد کرده اند. بنا براین خود آنان نیز همانند سایر محققان منصف ، اذعان دارند که ممکن است در اندیشه ها و اجتهادهایشان اشتباه هایی وجود داشته باشد و نیز معترفند که اجتهاد مجتهدان حتی در مسائل فقهی برای فقهای دیگر حجت شرعی نیست تا چه رسد به اظهار نظر در باره جریانها و حوادث تاریخی  و علوم انسانی که حتی برای غیر مجتهدان الزام آور نیست و هر کس بسته به توان و استعدادش می تواند با مطالعه و تعمق در حوادث تاریخی و ارائه شواهد و استدلال های متقن ، نظریه ای را در باره موضوع های مورد مطالعه تاریخی و اجتماعی ، انتخاب و یا حتی رد کند. در دوره معاصر مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی در کتاب " شهید جاوید" این واقعه را از جنبه ناسوتی و بشری و در سطح زندگی اجتماعی بررسی کرده است و هدف خود از این نحوه بررسی را سرمشق قراردادن حرکت امام برای مردم دانسته است.در این کتاب قیام امام در جهت تشکیل حکومت تفسیر شده است .به نظر مولف ، امام از زمان خروج خود از مکه قصد فتح کوفه و مبارزه با بنی امیه را داشته تا خلافت را به اصل خود باز گرداند، و بنا بر دلائل ضعف حکومت یزید و رنجش مردم از آن و همراهی افکار عمومی و حمایت مردمی و لیاقت رهبری، دستیابی به تشکیل حکومت را  ممکن دانسته  است. که البته این نظریه با موضوع کلامی و مهم" علم امام معصوم" تعارض پیدا می کند .وبه این علت ، مولف با استناد به آرای علمای پیشین علم معصوم را تاویل کرده و" علم اجمالی" را به جای" علم تفضیلی" برای معصوم قائل شده است.تاکید بر جنبه ناسوتی نهضت ، عمل امام را در حد مبارزه چریکی مسلحانه در صحرای کربلا تقلیل می دهد، نهضت امام را باید از دیدی نگریست تا هم بتوان به درک سیره ائمه نائل شد و هم راهی به حضور سیره آن امام در حیات عملی خویش گرفت.برای روشن شدن مطلب باید دانست ائمه اطهار در مورد تشکیل حکومت چه می کردند؟آیا اقدام آنان در تشکیل حکومت" تاسیسی" بوده یا" تاییدی" بوده است؟اقدام تاسیسی در تشکیل حکومت به این معنا است که حکومت برای ائمه، مطلوبیت ذاتی داشته و از این جهت آنان قصد تشکیل آن را داشته اند. می توان برای تاسیس حکومت اهداف متعددی چون اجرای حدود الهی ، تقویت دین مبین اسلام ، تربیت آحاد جامعه و پیاده نمودن عدالت اجتماعی و رسیدگی و خدمت به مستضعفین را در نظر داشت و گفت ائمه از تشکیل حکومت،قصد رسیدن به این اهداف را داشته اند. در واقع ، نظریه اقدام تاسیسی، تشکیل حکومت را هدف دانسته که در ذیل آن به اهداف دیگر می توان رسید و از این جهت ، نفس تشکیل حکومت مطلوبیت ذاتی دارد.با دقت و تامل در عکس العمل امیر مؤمنان علی (ع) نسبت به جریان ثقیفه بنی ساعده و سپس جریان پذیرش خلافت از سوی ایشان می توان دریافت که تشکیل حکومت در نظر ایشان مطلوبیت ذاتی نداشته است ،و حرکت معصومین در امر حکومت ، اقدام تاییدی بوده است یعنی پیشنهاد و تایید از سوی مردم و  سپس تایید از سوی آنان. شیوه پذیرش حکومت از سوی امام علی (ع) نشان می دهد که آن بزرگوار موقعی خلافت را پذیرفت که مسلمین خواستند، و امام حسین (ع)‌ نیز در هنگام مواجهه با سپاه حر و نشان دادن نامه های کوفیان به دشمن ، قصد تظلم یا اثبات خیانت کوفیان را نداشته است، و با نشان دادن نامه ها ، قیام خود را وظیفه ای الهی و حرکت به سوی کوفه و پذیرفتن رهبری سیاسی جامعه را بنا به درخواست مردم و در نتیجه تشکیل حکومت را خواست اکثریت مردم دانسته است. دردوران معاصر نیز با خیزش و قیام  یکپارچه مردمی بر علیه حکومت سلطنتی پهلوی و پذیرفته شدن رهبری امام خمینی از سوی آحاد مردم ، ایشان رهبری جامعه را به عهده گرفتند و سپس با خواست اکثریت مردم در همه پرسی ، نظام شکوهمند جمهوری اسلامی ایران تاسیس گردید   .سیره ائمه نشان می دهد که با توجه جایگاه امامت در اصول اعتقادی شیعه ، آنها هیچ گاه اقدام به تشکیل حکومتی نکردند که از سوی مردم تایید نشده باشد.آن بزرگواران حکومتی را برای خود قائل نبودند که مورد تایید مردم نباشد و از این رو ، هر وقت با عدم حمایت مردمی مواجه می شدند از حکومت صرف نظر می کردند و با زور خود را بر مردم مسلط نمی گرداندند ، هر چند که خود را لایق و شایسته تر می دانستند. در حقیقت حکومت بدون تایید مردم در نظر آنان عملی خلاف حق بود. عدم تعجیل امیرالمؤمنین (ع) در مورد رفتن به ثقیفه با آنکه می دانست در آنجا چه می گذرد و نیز سکوت پس از آن بر اساس حق بود ، پذیرش صلح با معاویه از سوی امام حسن (ع) با وجود آن که امام می دانست معاویه به هیچ کدام از مفاد پیمان صلح پایبند نخواهد بود ، عمل به حق بود ، همچنین قیام ابا عبد الله (ع) چه در خروج از مکه و چه در روز عاشورا عمل به حق بود. مبنایااعمال ائمه اطهار صرفا بر اساس حق بوده و آن گونه است که در زیارت وارث: ابا عبدالله (ع) وارث حقیقت آدم و وارث مسجود ملائک و تبلور اراده الهی به خلافت خداوندی است ، که این خلافت با عمل به حق و رعایت آن حاصل می شود و یک جلوه بدیع و اساسی آن رعایت کامل حقوق بندگان خداوند یعنی حق  تعیین  سرنوشت و رعایت حقوق مردم است.

دیدگاه و برداشت قیام برای تشکیل حکومت:

یکی دیگر از دیدگاههای مهم در باره قیام امام که به ویژه درچهار دهه اخیر مطرح شده است ، دیدگاه قیام به انگیزه پیروزی نظامی و تشکیل حکومت است. بر اساس این نظریه ، پیروزی نظامی وتشکیل حکومت اسلامی برای امام مطلوب درجه یک و صلح شرافتمندانه ، مطلوب درجه دو و شهادت ، مطلوب درجه سه بوده است. با این تفاوت که آن حضرت نخست برای پیروزی نظامی و بعد برای صلح فعالیت کرد ، ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نکرد ، بلکه کارگزاران حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیامبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند. بر اساس این نظریه و نظر برخی از علما و فقهای برجسته قرن چها رم و پنجم هجری چون شیخ مفید ، شیخ طوسی و سید مرتضی ، هدف از نهضت امام شهادت نبوده است. این قول در حدود سه قرن بین عالمان و اندیشمندان شیعه مشهور بوده است و هیچ یک از عالمان شیعه با این دیدگاه مخالفت نکرده است.

نقد و بررسی این نگرش:

این نظریه گر چه در ظاهر مترقیانه به نظر می رسد ، اما در تحریف و وارونه جلوه دادن انگیزه نهضت امام به دلایل زیر ، دست کمی از نظریات دنیا گرایانه ندارد:

نخست: این نظریه بر این باور است ، که گرچه ارزیابی امام در موازنه قوا و شرایط اصلی قیام ، بر اساس واقعیت بوده ، اما از حوادث پیش بینی نشده و پشت پرده آگاه نبوده و این امر منجر به شکست نهضت او شده است . بنا بر این امام از نظر این نظریه ، شخصیتی است که حتی به اندازه افرادی که از روی دلسوزی از وی خواستند از رفتن به کوفه و بر پایی نهضت در آنجا منصرف شود، از قدرت لازم جهت پیش بینی حوادث غیر مترقبه بر خوردار نبوده است ، در حالی که روشن است اگر حتی امام فاقد علم غیب فرض شود ، باز نمی توان او را آن قدر اشتباه کار دانست که در مسائل بسیار مهمی که با مصالح خو د ، خاندان و جامعه اش ارتباط حیاتی داشته ، حتی به میزان نصیحت گران ، قدرت تشخیص حوادث آینده را نداشته است.و اگر هم بشود این مقدار اشتباه کاری را در حق امام مجاز دانست ، در این صورت دیگر نمی توان او را شایسته امامت و راهبری جامعه و مسلمانان دانست ، زیرا امامی که از علم غیب بهره مند نباشد و درک و آگاهی ظاهریش نیز از نصیحت گران عادی کمتر باشد ، نه تنها هرگز نمی تواند رهبر نهضت و اصلاحات باشد ، بلکه بی تردید چنین کسی منشا انواع بد بختی و نابسامانی است. افزون براین دلیل عقلی ، دلایل و شواهد تاریخی فراوانی نیز  وجود دارد که نشانگر آن است آگاهی امام از نظر پیش بینی اوضاع مخاطره آمیز آینده ، فراتر از نصیحت گران بوده است ، و تفاوت اساسی امام با آنها در این بوده که او به اندازه ای به حفظ مصالح ماندگاری اسلام و حمایت از دین جدش اهتمام می ورزید که حاضر بود برای حفظ خط اصیل اسلام نبوی و تشیع علوی ، مبارزه وجهاد کند.

دوم: بر اساس چنین دیدگاهی ، جهاد مقدس اسلامی همانند نبردهای غیر اسلامی با پیروزی ها و شکستهای ظاهری ارزیابی شده وجنبه اساسی جهاد که هدایت انقلابی جامعه اسلامی برضد قدرت های ستمگر و فاسد باشد، مورد غفلت قرار گرفته است، در حالی که انسانهای الهی ، جنبه اصلی جهاد را ملاک حرکت خویش قرار می دهند . از این رو در شرایط ضروری با تمام توان مردم را به مبارزه دعوت می نمایند ، هر چند خودشان را در معرض خطر و کشته شدن و حکومت های ستم گر را در ظاهر پیروز ببینند. چرا که آنان به انجام تکلیف و  آثار معنوی نهضت و نتایج بلند مدت و استراتژیک آن اهمیت می دهند. اشتباه این نظریه آن است که هدف نهضت های الهی را تنها در پیروزی ظاهری و نظامی دانسته و معتقدند که ممکن نیست مردان خدا هم چون امام بدون اطمینان به پیروزی نظامی قیام کنند.

سوم: این پندار که امام می توانست با امکانات اندکش قدرت جهنمی یزید را در هم کوبیده و جامعه مسلمانان را با آن همه فساد و انحطاطی که بیشتر آن در عصر عثمان و به ویژه در زمان معاویه رواج یافته بود ، اصلاح کند و حکومت اسلامی تشکیل دهد ، پندار صحیحی نیست که برای آن نمی توان شاهد موافقی یافت ، چرا که صاحبان چنین اندیشه ای به جو پر اختناق و دین ستیزانه حکومت اموی که تمام ارزشهای الهی را واژگون ساخته بود توجه نداشته و نتوانسته اند این واقعیت را درک کنند که در جامعه ای که شرک جایگزین شده است ، تشکیل حکومت عدل الهی و احیای ارزشهای اصیل اسلامی کاری بس دشوار است.هم چنان که امیر مؤمنان(ع)

در عصر خویش به رغم میل باطنی در پذیرش خلافت ، چنین تجربه ای را آزمودند و با این که امکانا تشان نسبت به امام حسین (ع)

بیشتر بود و به جز شام بر سرتاسر قلمرو اسلامی تسلط داشتند ، در ظاهر موفق به تاسیس حکومت فراگیر اسلامی که در سایه آن حتی فقط مردم فاسد و دنیا پرست شام اصلاح شده و به ارزشهای الهی تن در دهند ، نشدند تا آنجا که به وسیله برخی از مردم به اصطلاح موافق ، اما کژاندیش گروه خوارج نهروان ، به شهادت رسیدند.مطالعه و تحلیل نهضت این حقیقت را نشان می دهد که امام از ابتدا، نقشه ایجاد انقلاب و تحول در افکار و وجدان دینی مسلمین را داشته و تمام اعمال و کردار شان نشان می دهد که کاملا از این حقیقت آگاه بوده اند که پیروزی از راه قدرت نظامی موقتی است ، ولی پیروزی از راه آگاهی وجدان بشری اثری جاودانه دارد.              چهارم: بر اساس این دیدگاه ، هدف اصلی نهضت در آغاز ، سرنگونی رژیم یزیدی و تشکیل حکومت مردمی و اسلامی بوده است ، اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد این بود که قیام امام به سقوط حکومت سلطنتی یزید و حاکمیت امام منتهی نشد. بنابراین با این نگرش باید نهضت امام را شکست خورده دانست ، چرا که امام به هدف و غایت نهضت یعنی تشکیل حکومت دست نیافت و از سویی ، هر آنچه پس از قیام و در اثر آن به وقوع پیوست ، از اهداف نهضت نبود . آیا واقعا چنین بوده است ؟ و آیا این نظریه را با چنین لازمه ای می توان پذیرفت و از آن دفاع کرد؟ در باره دیدگاه برخی از عالمان ، چون شیخ مفید ، شیخ طوسی در باره قیام امام و استناد به آن        باید گفت:                                                                                                                                                                                                                                  نخست: این که آنان در مقام اقناع و پاسخگویی به نگرش اهل سنت ، چنین دیدگاهی را مطرح کرده اند . چو ن اهل سنت بر این باورند که امام مانند دیگر مردم بر پایه گمان خویش عمل می کند و به خاطر اجتهادش ، چه به صواب و چه به خطا ، شایسته پاداش و یا سرزنش است ، جز این که پاداش او در انتخاب صواب ، بیشتر است. بنابراین ، هدف این اندیشمندان این بوده که به ایرادهایی که به قیام امام می شده با معیارهای کلی و ظاهری پاسخ دهند تا دیگر فرق غیر شیعی که به قیام امام معترض بودند ، قانع شوند. چرا که آنان در شرایط و جامعه ای به سر می بردند که افکار اهل سنت حاکم و اندیشه های شیعی در انزوا قرار گرفته بود ، از این رو از نظر سیاسی و اجتماعی ناچار بودند قیام امام را نه به عنوان یک حرکت شیعی بلکه دست کم به عنوان قیام یک شخصیت اسلامی که اوضاع را به  ظاهر مناسب دید و قیام کرد تشریح کنند تا آن را از آماج تهمت های گوناگون برخی از فرقه های اسلامی برهانند .               دوم: آن که با اذعان به عظمت علمی این  اندیشمندان بزرگوار و احترام به دیدگاه آنان ، باید توجه داشت در مسائل نظری و حوادث و جریانهای تاریخی ، همواره باب بحث و بررسی گشوده است ، و هیچ محققی ملزم نیست بدون بررسی مبانی نظری و شواهد و ادله تاریخی، به صرف عظمت علمی صاحب دیدگاه ، تعبدی آن را بپذیرد و به لوازم آن ملتزم شود، هم چنانکه خود آنان نیز در بسیاری موارد ، با هم اتفاق نظر نداشته و برخی از آنان نظریات اساتید خود را نقد کرده اند. بنا براین خود آنان نیز همانند سایر محققان منصف ، اذعان دارند که ممکن است در اندیشه ها و اجتهادهایشان اشتباه هایی وجود داشته باشد و نیز معترفند که اجتهاد مجتهدان حتی در مسائل فقهی برای فقهای دیگر حجت شرعی نیست تا چه رسد به اظهار نظر در باره جریانها و حوادث تاریخی  و علوم انسانی که حتی برای غیر مجتهدان الزام آور نیست و هر کس بسته به توان و استعدادش می تواند با مطالعه و تعمق در حوادث تاریخی و ارائه شواهد و استدلال های متقن ، نظریه ای را در باره موضوع های مورد مطالعه تاریخی و اجتماعی ، انتخاب و یا حتی رد کند. در دوره معاصر مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی در کتاب " شهید جاوید" این واقعه را از جنبه ناسوتی و بشری و در سطح زندگی اجتماعی بررسی کرده است و هدف خود از این نحوه بررسی را سرمشق قراردادن حرکت امام برای مردم دانسته است.در این کتاب قیام امام در جهت تشکیل حکومت تفسیر شده است .به نظر مولف ، امام از زمان خروج خود از مکه قصد فتح کوفه و مبارزه با بنی امیه را داشته تا خلافت را به اصل خود باز گرداند، و بنا بر دلائل ضعف حکومت یزید و رنجش مردم از آن و همراهی افکار عمومی و حمایت مردمی و لیاقت رهبری، دستیابی به تشکیل حکومت را  ممکن دانسته  است. که البته این نظریه با موضوع کلامی و مهم" علم امام معصوم" تعارض پیدا می کند .وبه این علت ، مولف با استناد به آرای علمای پیشین علم معصوم را تاویل کرده و" علم اجمالی" را به جای" علم تفضیلی" برای معصوم قائل شده است.تاکید بر جنبه ناسوتی نهضت ، عمل امام را در حد مبارزه چریکی مسلحانه در صحرای کربلا تقلیل می دهد، نهضت امام را باید از دیدی نگریست تا هم بتوان به درک سیره ائمه نائل شد و هم راهی به حضور سیره آن امام در حیات عملی خویش گرفت.برای روشن شدن مطلب باید دانست ائمه اطهار در مورد تشکیل حکومت چه می کردند؟آیا اقدام آنان در تشکیل حکومت" تاسیسی" بوده یا" تاییدی" بوده است؟اقدام تاسیسی در تشکیل حکومت به این معنا است که حکومت برای ائمه، مطلوبیت ذاتی داشته و از این جهت آنان قصد تشکیل آن را داشته اند. می توان برای تاسیس حکومت اهداف متعددی چون اجرای حدود الهی ، تقویت دین مبین اسلام ، تربیت آحاد جامعه و پیاده نمودن عدالت اجتماعی و رسیدگی و خدمت به مستضعفین را در نظر داشت و گفت ائمه از تشکیل حکومت،قصد رسیدن به این اهداف را داشته اند. در واقع ، نظریه اقدام تاسیسی، تشکیل حکومت را هدف دانسته که در ذیل آن به اهداف دیگر می توان رسید و از این جهت ، نفس تشکیل حکومت مطلوبیت ذاتی دارد.با دقت و تامل در عکس العمل امیر مؤمنان علی (ع) نسبت به جریان ثقیفه بنی ساعده و سپس جریان پذیرش خلافت از سوی ایشان می توان دریافت که تشکیل حکومت در نظر ایشان مطلوبیت ذاتی نداشته است ،و حرکت معصومین در امر حکومت ، اقدام تاییدی بوده است یعنی پیشنهاد و تایید از سوی مردم و  سپس تایید از سوی آنان. شیوه پذیرش حکومت از سوی امام علی (ع) نشان می دهد که آن بزرگوار موقعی خلافت را پذیرفت که مسلمین خواستند، و امام حسین (ع)‌ نیز در هنگام مواجهه با سپاه حر و نشان دادن نامه های کوفیان به دشمن ، قصد تظلم یا اثبات خیانت کوفیان را نداشته است، و با نشان دادن نامه ها ، قیام خود را وظیفه ای الهی و حرکت به سوی کوفه و پذیرفتن رهبری سیاسی جامعه را بنا به درخواست مردم و در نتیجه تشکیل حکومت را خواست اکثریت مردم دانسته است. دردوران معاصر نیز با خیزش و قیام  یکپارچه مردمی بر علیه حکومت سلطنتی پهلوی و پذیرفته شدن رهبری امام خمینی از سوی آحاد مردم ، ایشان رهبری جامعه را به عهده گرفتند و سپس با خواست اکثریت مردم در همه پرسی ، نظام شکوهمند جمهوری اسلامی ایران تاسیس گردید   .سیره ائمه نشان می دهد که با توجه جایگاه امامت در اصول اعتقادی شیعه ، آنها هیچ گاه اقدام به تشکیل حکومتی نکردند که از سوی مردم تایید نشده باشد.آن بزرگواران حکومتی را برای خود قائل نبودند که مورد تایید مردم نباشد و از این رو ، هر وقت با عدم حمایت مردمی مواجه می شدند از حکومت صرف نظر می کردند و با زور خود را بر مردم مسلط نمی گرداندند ، هر چند که خود را لایق و شایسته تر می دانستند. در حقیقت حکومت بدون تایید مردم در نظر آنان عملی خلاف حق بود. عدم تعجیل امیرالمؤمنین (ع) در مورد رفتن به ثقیفه با آنکه می دانست در آنجا چه می گذرد و نیز سکوت پس از آن بر اساس حق بود ، پذیرش صلح با معاویه از سوی امام حسن (ع) با وجود آن که امام می دانست معاویه به هیچ کدام از مفاد پیمان صلح پایبند نخواهد بود ، عمل به حق بود ، همچنین قیام ابا عبد الله (ع) چه در خروج از مکه و چه در روز عاشورا عمل به حق بود. مبنایااعمال ائمه اطهار صرفا بر اساس حق بوده و آن گونه است که در زیارت وارث: ابا عبدالله (ع) وارث حقیقت آدم و وارث مسجود ملائک و تبلور اراده الهی به خلافت خداوندی است ، که این خلافت با عمل به حق و رعایت آن حاصل می شود و یک جلوه بدیع و اساسی آن رعایت کامل حقوق بندگان خداوند یعنی حق  تعیین  سرنوشت و رعایت حقوق مردم است.



دیدگاه و برداشت مسیحانه:

یکی از اصول اعتقادی مسیحیت در باره حضرت عیسی، آن است که آن حضرت به صلیب کشیده شد تا فداشونده و کفاره گناهان بشریت باشد . بنا بر چنین باور و اعتقادی ، حضرت عیسی تمام رنجها و حتی مرگ خود را با آزادی کامل پذیرفت ، تا به نمایندگی از بشر ، کفاره تمام گناهانی باشد که مردم مرتکب شده و بر اثر آن ، به خدا بی حرمتی کرده اند.بسیاری از افراد قشری و شاید مقدس ، با تفسیری شبیه این باور اعتقادی در مسیحیت ، پنداشته اند امام برای مبارزه با حکومت باطل و احیای دین قیام نکرد ، بلکه برای کشته شدن در راه خدا نهضت کرد تا خود را فدای امتش کند و دوستان اهل بیت و شیعیان را که مرتکب گناهانی شده اند ، در قیامت شفاعت کرده و گناهان آنان را تبدیل به حسنات و ثواب نماید. اینان با تشبث و تمسک به روایاتی که فضیلت گریستن بر سید الشهدا را بر شمرده و تشویق و ترغیب به عزاداری و اطعام می نماید و پاداش آن را ،آمرزش گناهان و ورود به بهشت می داند ، بر این باورند که دوستان و محبان امام ، خیالشان از انجام گناه راحت است ، زیرا حضرت در عالم "ذر" ، با خود عهد کرده است که خون او کفاره گناهان امتش باشد ، چنانکه خود فرموده: " ‌انا قتیل العبره " ، "من کشته اشک هستم" . تنها تفاوت این نگرش با دیدگاه مسیحیت آن است که طرفداران این نظریه بر این باورند که بهانه ای لازم است تا اشخاص آمرزیده شوند ، اگر چه در تمام عمر خویش اعمال واجب

و عبادی را انجام نداده باشند و پرونده اعمالشان  از کارهای نیک خالی  باشد ، با چنین بینشی است که برخی از شاعران در میان اشعار ، به موضوع انگیزه قیام امام پرداخته اند.

سروش اصفهانی از شاعرانی است که با این نگاه به نهضت کربلا نگریسته است ، چنان که می گوید :

من سیرم از حیات و گر نه کنم روان          در هر قدم  به روی  زمین  چشمه حیات

بهر شفاعت گنه دوستان خو یش               کردیم   سینه  را  هدف    تیر  حادثات

قاآنی شیرازی از دیگر شاعرانی است که در این باره سروده است: 

در کربلا حسین علی تا نشد شهید            کی می شدی شفیع همه خلق سر بسر

و در جای دیگر نیز می گوید:

خنجر برید  حنجر او  را  نکرد  شرم ؟           کرد، از چه سر برید؟ نپذیرفت از او قضا

بهر چه؟ بهر آن که شود خلق را شفیع          شرط  شفاعتش  چه  بود؟ نوحه  و  بکا

در متون تعزیه خوانی نیز چنین نگاهی به فلسفه قیام امام شده و در آن قالب ، نسبت های ناروای فراوانی به امام ، داده شده است:

امام خطاب به حضرت زینب:
اگر قربان نسازم جان به راه خالق رحمت          ز سویش کی نجات آید به محشر بهر این امت

امام خطاب به عمر سعد:    
   نمودم با خدا عهدی شفیع امتان گردم             عوض دهد خدای بر من کلید خلد و رضوان را

شاعرانی که حادثه کربلا را فقط از جنبه عاطفی ، احساسی و رثایی نگریسته و به جای حکومت ستمگر اموی چرخ و فلک را نیز علت و مسئول شهادت امام دانسته اند.

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای           وز کین چه ها در این ستم آباد کرده ای

ای چرخ بر حسین ستم بی شماره کن         ای بی وفا ، جفای پیاپی نظاره کن  

نقد و بررسی این نگرش:

براساس این نگرش ، به ناچار باید صفحه سیاه و تاریک این حادثه خوانده شود و فقط موضوع نوحه، عزاداری ،جنبه های عاطفی و احساسی مورد توجه باشد . چنین باوری نسبت به نهضت عاشورا ، منجر به مسخ کلی اهداف این نهضت رهایی بخش شده و حادثه عاشورا به نوعی سنگر گنهکاران و کفاره بدیهای آنان جلوه می نماید ، یعنی امام کشته شد تا گناه کاران از عذاب الهی بیمه شوند. به تعبیر دیگر ، این دیدگاه ، یک برداشت اباحه گری است که چکیده اش آن است که نهضت خونبار حسینی قابل بر داشت مکتبی نیست و نمی توان آن را الگو و اسوه نهضت های آزادی بخش  و رهایی از زیر یوغ ستمگران قرار داد. گویا طرفداران این نظریه با تحریف این حادثه بزرگ و فلسفه پیدایش آن ، می خواهند عاشورا را در برابر اسلام محمدی قرار دهند و نشان دهند با برپایی صرف عزاداری ، گریه ،ماتم و اطعام راه برای ارتکاب گناه و عمل خلاف باز است و با این اباحه گری مطلق و رها می توان از زیر بار هر نوع وظیفه اجتماعی ، سیاسی و مسئولیت دینی شانه خالی کرد. چنانکه شاعری اصفهانی در باره مردی که در قیامت او را ملائکه مامور عذاب، در پیشگاه عدل الهی حاضر می کنند و به گناهانش شهادت می دهند ، به طنز و شوخی معتقد است که گناهان  و اعمال بد آن مرد نادیده گرفته می شود ، چرا که او قطره اشکی برای امام هدیه کرده است. این نظریه ماهرانه ترین ترفند و حیله ای است که با حفظ عظمت و جلالت ظاهری امام ، قیام، مبارزه ، زحمات و سر انجام  شهادت او را پوچ و خالی از معنا و محتوا معرفی نموده و در هر صورت جلادان بی رحم و کشنده امام را نیز تبرئه می نماید ، چون آنها هم ، نه به اراده و انتخاب خود ، که به مشیت الهی ، برای این کار از همان روز الست انتخاب شده اند و وسیله اجرای اراده خداوند بوده اند ، و نیز همه حکومتها ی فاسد ، غیر مردمی ،ظالمان و جباران یزیدی را برای همیشه از خطر تاثیر پذیری حادثه درس آموز عاشورا و خاطره شجاعت و رشادت امام مصون می سازد تا جهت اساسی شهادت را از مقابله با قدرتهای جور ،غصب ، فساد ،تمامیت خواهی و دیکتاتوری ، به سوی هیچ ، بر ضد هیچ کس و هیچ چیز منحرف کنند.

بنا براین، نتیجه چنین نگرشی به واقعه عاشورا آن است که گریاندن ها ،گریستن ها و اطعام ها در عزای امام ،هدف نهضت عاشورا قلمدادشده و هدف اصلی فراموش شود. و مردم برای آن که بهتر و بیشتر گریه کنند و دامن خود را از هر گونه گناه و پلیدی شستشو دهند ، به جای سخنرانی های عالمانه، آگاهی بخش و روضه های صحیح ، به روضه ها و مداحی های دروغ و تحریف آمیز و عزاداریهای بی محتوا و گاه در تضاد با اهداف واقعی قیام امام رو آورند و نگاه آنان به حادثه عاشورا ، به عنوان یک جنایت، مصیبت و حادثه عاطفی و احساسی باشد ، که باید برای آن گریه و عزاداری کرد.اگر هدف از بزرگداشت حادثه عاشورا و  عزاداری و مرثیه خوانی این باشد ، که به یقین این نیست ، هیچ کس با آن مخالف نخواهد بود و حتی ممکن است افراد آلوده ، بیشتر  به آن رغبت نشان دهند و ستمکاران سیاسی و اقتصادی و تضییع کنندگان حقوق مردم نیز جزو بانیان عزا و عزاداری باشند. از این رو وقتی به تاریخ پانصد ساله اخیر کشور ایران مراجعه می نمائیم ، می بینیم که برخی از سلاطین صفوی ، قاجار و پهلوی که در ستمگری و تضییع حقوق مردم و قساوت قلب دست کمی از کشندگان ابا عبد الله نداشته اند ، در تکایای شاهانه خویش به اطعام و عزاداری می پرداختند. چنانکه افرادی نیز در هر عصری بوده و هستند که هیچ گونه شناخت و معرفتی از امام و  اهداف نهضت وی ندارند و هیچ یک از آموزه های دینی و فرمایشات ائمه را در زندگی به کار نمی برند و فقط با شرکت در عزاداری انتظار قبولی اعمال و شفاعت را دارند و افراد دیگری که فرائض دینی را انجام داده و شناخت مختصری از اهداف قیام امام داشته و دارند پس از شرکت در عزاداریها کمترین تاثیر عملی از آموزه های حادثه عاشورا در زندگی فردی و اجتماعی آنها مشاهده نمی گردد و گروهی که در تمام طول سال با ظاهری مقدس در عرصه فعالیتهای بازرگانی و اقتصادی خویش با عدم رعایت معیارهای اسلامی حاصل دسترنج مردم سطوح متوسط و فقیر جامعه را نصیب خویش نموده و در آمدهای سرشار و شبهه ناکی به دست می آورند و خود نیز ازسلامت کاری خویش مطمئن نیستند ، از این رو  به علت باورهای رایج در جامعه ، به جهت رهایی از نگرانیهای درونی و ترس از پاسخگویی در آخرت به اطعام و ریخت و پاشهای آنچنانی در ایام عزاداریها روی می آورند تا با خیال واهی به این شکل کفاره بخشی از بی عدالتی اقتصادی و ظلم به جامعه را بپردازند و از شفاعت امام بهره مند گردند . بدون تردید چنین اشعاری که با نگاه مسیحانه و با مضامینی احساسی و جبر گرایانه سروده شده و نیز نگرشی که به تنهایی برپایی مراسم عزاداری را به عنوان بزرگداشت قیام امام  و زدودن  گناهان و دستیابی به  ثواب معرفی نماید ، نه تنها در ترسیم چهره ای سازنده و  ظلم ستیز از حماسه جاویدان عاشورا و الگو دهنده به نسل های آینده توفیقی ندارد ، بلکه  سیمای درخشان و نورانی قهرمان این نهضت را با باور غلط و کج سلیقگی ، سیمایی منفعل ، مجبور و بی اراده ، غیر تاثیر گذار، بی هدف و غیرمؤثر جلوه گر می سازد که به سادگی تن به چنین سرنوشت و فرجامی داده است.



دیدگاه و برداشت عارفانه و صوفیانه:

عارفان و صوفیان ،‌حادثه عاشورا را در چارچوب عرفان نظری و عملی خود تفسیر می کنند. در این نگرش ، نهضت حسینی زائیده عشق است. قهرمانان عاشورا عاشقان پاک باخته ای بودند که به پیمان الست وفا کردند و عاشقانه به سوی حق شتافتند و فانی در او شدند و حضرت حق آنان را به مقام فنا و نوشیدن باده وصل رساند و دراعلا علیین جایشان داد. در این دیدگاه آنچه اصالت دارد، عشق است ، پس آنچه حادثه عاشورا را از عشق تهی گرداند ، تحریف شده باید پنداشت و هر چه با عشق هم خوانی دارد ، حقیقت واقعه عاشوراست.از این دیدگاه پاسخ این پرسش ها که ، مگر امام نمی دانست در کربلا کشته خواهد شد ، پس چرا رفت و چرا وقتی خود را میان انبوه لشکر تنها یافت ،‌با آنان صلح نکرد؟ مگر در اینجا عقل حکم به سازش نمی داد؟ پاسخ همه اینها ، در یک کلمه یعنی   عشق خلاصه می شود و عقل از پاسخگویی عاجز می ماند. وقتی که عشق آتش به جان عاشق زند،‌جز معشوق هیچ چیز دیگر در نظرش مجسم نمی شود و با تمام توان و شتاب می خواهد به وصال معشوق برسد.غزل "کجائید ای شهیدان خدایی" مولانا ،مبین چنین دیدگاهی است . از دیدگاه مولانا ، شهیدان عاشقند و امام حسین (ع) سید ، سالار و شاه شهیدان است . شهیدان پا بر نفس اماره گذاشته اند و از خود خواهی و امیال دنیوی جدا و در حضرت حق فانی شده اند و در حضرت محبوب به مقام بقا رسیده اند.از نگاه مولانا ، حضرت سید الشهدا از سر سوز و شوق دل الهی اش ، هر لحظه طلب استعلای وجود می کند و حضرت محبوب آواز قبول وصال سر می دهد، حسین و شهدا با دوری جستن از آرزوهای نفسانی با ساحت عشق آشنا شدند ، او فدایی معشوق است و خون خود را در این معاشقه بر آستانه محبوب می ریزد ، چرا که برای او مسئله بودن یا نبودن مطرح نیست ، بلکه فقط مسئله فنای عاشقانه است .در بینش صوفیانه ، شهادت امام همانند سر دار رفتن حلاج است . بر اساس این دیدگاه ،‌مردان خدا با کشته شدن به هدف عالی خویش که همان راهیابی به محضر خداست ، می رسند. پس جای سرور و شادی است نه جای حزن و اندوه.با چنین دیدگاهی ،مولانا به تعبیری  روز عاشورا را روز شادمانی می داند و معتقد

است امام و یارانش با شهادت ، بند و قفس روحشان را شکسته و به عالم ملکوت به پرواز در آورده اند.از این رو بر پایی مجالس سوگواری برخی از عزاداران  برای آن حضرت را در داستان شهر حلب در دفتر ششم مثنوی مورد مذمت قرار داده و بر این باورند که عزاداران به سبب غفلت و بار سنگین گناهان خویش ، باید بر حال خود گریه و عزاداری کنند.و می گوید : ای عزاداران بر خود بگریید که فرسنگ ها از ارزشهای حسینی دورید و اگر عاشورایی هستید و از شراب عشق الهی نوشیده اید ، چرا آثاری از توکل ، شجاعت ، اخلاص ، بی نیازی ،‌فرخی معنوی و بخشندگی در اعمال و رفتارتان دیده نمی شود. و با زبان شعر نیز چنین می گوید:

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان           زآنکه بد مرگی است این خواب گران

روح  سلطانی  ز  زندانی  بجست              جامه  درآنیم و چون خاییم دست

چون که ایشان خسرو دین بوده اند     وقت شادی شد چو بگسستند بند

عمان سامانی از دیگر عارفان و صوفیان نیز عاشورا را میدانی برای سلوک سالکان و امام را قطب عارفان و مرشد سالکان و اصحاب او را مریدان و ره پویان وصال می داند و بر این  اعتقاد است که شهادت امام به مشیت الهی صورت صورت گرفته است.

گوید او چون باده خواران الست            هر یک اندر وقت خود گشتند مست

ز انبیا  و اولیا ، از خاص  و   عام                عهد هر یک شد به عهد خود تمام

نوبت  ساقی سرمستان  رسید                آن که بد پا تا به سرمست ، آن رسید

وی امام را عاشقی می داند که بهترین پاسخ به ناز معشوق را در شهادت خود می داند ، چون عاشقان تنها چیزی که برایشان مهم است ، خشنودی معشوق است نه خواست خودشان .

ناز  معشوق   و   نیاز  عاشقی               جور عذرا و رضای وامقی

گفت اینک آ مدم من ای کیا              گفت : از جان آرزومندم ، بیا

همچنین میرزا حسن اصفهانی ملقب به صفی علیشاه در کتاب زبده الاسرار خود شهادت امام را با اصول سیر و سلوک تطبیق کرده و سروده است :

آفتاب عشق میدان تاب شد             عقل آنجا برف بود و آب شد

آفتاب لایزالی   بر فروخت                 پرده های لن ترانی را بسوخت

نقد و بررسی این نگرش:

نگاه صوفیانه و عارفانه به قیام عاشورا اگر چه نسبت به نگاه های دیگر ، کم اشکال تر و به سبب هم سویی نسبی آن با زبان دل ، از مقبولیت و جذابیت برخوردار است ، اما خالی از تامل و اشکال نیست.

نخست :اصولا عارفان و صوفیانی ، چون مولوی، عمان سامانی و صفی علیشاه این حقیقت را باید در نظر می گرفتند که اگر این منطق صحیح باشد که مردان الهی با کشته شدن به دیدار خدا برسند پس جای سرور است نه جای تاثر و گریه . از این منطق این نتیجه را نیز می توان گرفت که کشندگان مردان الهی خدمت بزرگی به آنان کرده اند ، چرا که قفس روح آنان را شکسته اند و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پرواز در آورده اند.چنین تفسیر و قرائتی از عاشورا ، سبب می شود که شهادت امام با آن همه عظمت و بزرگی ، پوچ و خالی از محتوا تصویر شود و در هر صورت کشندگان حضرت تبرئه شوند. زیرا آنان نه به اراده و انتخاب خود ، بلکه به خواست الهی برای این کار از همان روز الست انتخاب شده و وسیله ای برای اجرای اراده خداوند شده اند . در حالی که چنین برداشتی پیرامون قیا م و نهضت ، مردود است ، چرا که که در مقابل مشیت مقام ربوبی که زمان معینی، روحی را در کالبدی برای تکامل بیشتر جای داده ، نباید کسی را جرئت و جسارت شکستن آن کالبد بوده باشد ، به ویژه شکستن ققس روحی که نتیجه اش فاسد و تباه کردن ارواح بسیاری دیگر از انسان هاست.

دوم:اگر چه بی تردید زبان این تفسیر زبان دل است و عرفان در شناخت این حادثه ، نقش کلیدی دارد و از اساسی ترین جنبه های حادثه عاشورا ، جنبه پاکبازی امام در راه معبود است ، ولی باید توجه داشت عرفانی قابل اعتنا و پذیرش است که مبتنی بر کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ائمه اطهار باشد ، نه عرفان مسیحی ، بودایی ، هندی و یا التقاطی . بنابراین با نگاه عارفانه مولوی، عمان سامانی و صفی علیشاه به حادثه عاشورا و غفلت از ابعاد دیگر این حادثه سرنوشت سا ز در تاریخ اسلام وبه ویژه تاثیر گذار در تشیع ، این حادثه را تنها قابل استفاده برای اهل عرفان می کند ، در حالی که نهضت امام برای همگان در تمام صحنه های اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی درس آموز ، عبرت آمیز و مایه هدایت است.


فلسفه قیام عاشورا


از زمانی که قیام امام حسین (ع) با آن شرایط و ویژگی های خاص اتفاق افتاده است سوال هایی در میان نخبگان ، اندیشمندان و حتی مردم عادی مطرح بوده که انگیزه اصلی امام چه بوده است؟ آیا دعوت کوفیان علت قیام بوده یا قیام امام سبب دعوت کوفیان شده است ؟ آیا  سکوت  مردم و به ویژه تحول در خواص و بی تفاوتی آنها در صحنه های حق و باطل دلیل قیام بوده است ؟ آیا ماموریت و تکلیف ویژه ای از جانب خدا ، عامل این حرکت بوده و یا تعبد به شهادت در راه معشوق علت  نهضت بوده است؟ آیا دستیابی به حکومت ، علت اصلی و غایت نهایی این قیام  بوده یا ایجاد اصلاحات و تغییرهای محدود در ساختار حکومت هم هدف امام را تامین می کرده است ؟و اگر هدف قیام و نهضت ،احیاء دین و  اصلاح وضعیت جامعه اسلامی و یا هر هدف ممکن دیگری بوده است ، آیا حضرت نمی توانست به شیوه مسالمت آمیز هدف خویش را جامه عمل بپوشاند تا مردم شاهد ریختن خون فرزندان پیامبر و به اسارت رفتن اهل بیت آن نباشند؟

این پرسش ها و مانند آنها ، هر کدام حاکی از نوع نگرش و دیدگاه خاص افراد به این حادثه است . البته یکی از علل فزونی پرسشها و دیدگاهها در باره فلسفه قیام را باید در پیچیدگی و چند بعدی بودن این نهضت جستجو کرد ، نهضتی که در طول تاریخ اسلام ، نظیری برای آن نمی توان یافت حادثه ای که رهبر آزاده و قهرمانش بزرگترین ذخیره انسانیت در گذر قرن ها است . حادثه عاشورا مختص به زمانی خاص نیست

 بلکه همواره با ظالم و مظلوم در سپهر زمان پا بر جاست . نکته دیگری که تحلیل چنین حادثه ای را مشکل می سازد ، عدم عکس العمل و بی تفاوتی دور از انتظار و غیر قابل باور بسیاری از مسلمانان آن عصر در برابر این قیام است. نه تنها کوفیان که خود طلایه دار دعوت حضرت بودند، بلکه مردم دیگر شهرهای اسلامی به ویژه مکه و مدینه هم واکنش مناسب و پاسخ شایسته ای در برابر این حادثه از خود نشان ندادند و به رغم آن که بیش از نیم قرن از رحلت رسول خدا نگذشته بود، شاهد چنین جنایت و فاجعه ای بودند و متاسفانه دم بر نیاوردند و به زندگی ذلت بار خود ادامه دادند . تحلیل گر تاریخ ،وقتی حضور تعدادی از صحابه و گروه زیادی از تابعین را درآن روزگار به یاد می آورد و می بیند از حریم خاندان پیامبر هیچ گونه دفاعی نمی کنند در حالی که هم چنان ادعای دین داری می نمایند با تناقضی عجیب رو به رو می شود چرا که از یک سو ، ادعای دین داری و دین باوری این دسته را می بیند و از سوی دیگر ، به راستی و درستی حرکت فرزند نازنین پیامبر ایمان دارد . شخصیتی که در دامان رسول خدا ، دخت بزرگوارش فاطمه زهرا و نخستین امام شیعیان بزرگ شده است . اکنون پژوهش گر بی طرف تاریخ ‏‏ کربلا با این مشکل دست به گریبان است که چگونه این دو واکنش متضاد را بپذیرد و تضاد آن دو را توجیه کند ؟با عنایت به چنین واکنش دو گانه و متضادی ، از زمان وقوع این حادثه تا به امروز ، هر اندیشمند مسلمانی که با تاریخ عاشورا سر و کار داشته است به فراخور فهم و برداشت خویش از این واقعه ، در باره قیام کربلا و اهداف آن ، سخن گفته است. در این میان برخی از مورخان و اندیشمندان اهل سنت به دلایل گوناگون از جمله : سلایق و انگیزه های سیاسی و دینی ، گرایش و وابستگی به دستگاه حاکم و در نتیجه تحت فشار بودن از سوی حاکمان وقت به منظور وارونه جلوه دادن حقایق تاریخ اسلام و به ویژه فلسفه نهضت عاشورا دچار تحریف شده اند . چنانکه برخی از نویسندگان و اندیشمندان شیعه نیز به سبب نگاه یک سویه و تک بعدی به واقعه عاشورا و عدم توجه به ابعاد گوناگون این قیام به ویژه شخصیت و راهبرآن به عنوان امام معصوم و شخصی که اطاعتش واجب است  و از سویی دیگر موجودی از جنس بشر با شرایط و توانمندیهای بشری دچار تحلیل های ناقص یا نادرست پیرامون این حادثه بزرگ تاریخ اسلام شده اند .بنابراین اگر تحلیل گر نهضت عاشورا بخواهددر کار خویش به بیراهه نرود و در دام تحلیل های  غیر واقعی نیفتد ،لازم است نخست ارتباطی بین خود و رهبر نهضت ایجاد کند تا روح و رفتار امام را با جان و دل لمس کند و دوم آنکه در بررسی ابعاد و زوایای قیام ، به شخصیت امام به عنوان امام معصوم و کسی که اطاعتش واجب و صاحب ولایت عام است عنایت کامل داشته باشدو سوم آنکه ،به قیام بیشتر از جنبه ناسوتی و الگو پذیری در عرصه زندگی اجتماعی توجه نماید و  با آموزه های  تشیع راستین به تحلیل این نهضت بپردازد ، گرچه پیش از دشمن ، به دست دوست متهم و قربانیش کنند.با توجه به این مقدمه در آغاز با نگاهی کوتاه و مجمل به زندگانی آن امام همام پرداخته و سپس به بیان و نقد و بررسی مهمترین و مشهورترین آرا و دیدگاه های اندیشمندان مسلمان پیرامون فلسفه قیام می پردازم و در ادامه نیز به انگیزه قیام از زبان خود حضرت که از میان بیانات ، خطبه ها ، وصیت نامه و نامه های آن امام از آغاز نهضت در مدینه تا فرجام آن در کربلا می توان به دست آورد خواهم پرداخت ، البته از سخنان دیگر امامان نیز استفاده شده است .

زندگی امام حسین (ع) در یک نگاه :

1 –در روز سوم شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود و پیامبر (ص) او را " حسین " نامید.

2- در سن  هفت سالگی برابر با سال یازدهم  هجری ، شاهد رحلت پیامبر و غصب خلافت اسلامی توسط یاران دیروز جد بزرگوارش بود و پس از مدت سه ماه با شهادت مادرش روبرو گردید. در عصر حکومت خلفا که مدت 25 سال به طول انجامید ، همراه پدر بزرگوارش و امام امت از حریم حق و عدالت دفاع می کرد.

3- در دوران  برپایی حکومت  پنج ساله امام علی (ع) که  با اقدامات اصلاحی ،سیاسی ،نظامی و عدالت اقتصادی همراه بود  ، پیوسته در کنار پدر بود و در جنگهای جمل ( ناکثین ، گروه پیمان شکن ) ، صفین (قاسطین ، گروه ظالمین ) و نهروان ( مارقین ، گروه خوارج ) رشادت ها ی بسیار از خود نشان داد.

4- در سن سی و هفت   سالگی مصادف با سال چهلم  هجری پدرش امام علی (ع) توسط فردی گمراه از گروه خوارج در هنگام برپایی نماز و عبودیت به درگاه معبود به شهادت رسیدو پس از آن در دوران  ده ساله امامت برادرش همواره یار و معین امام حسن (ع) بود و پس از صلح و تثبیت خلافت معاویه ، درخواست شیعیان کوفه مبنی بر نقض صلح و قیام علیه معاویه را نپذیرفت و بر ادامه صلح برادر تاکید و از سیاست امام دفاع می کرد . پس از خروج معاویه از کوفه ، و طرح خواسته مجدد کوفیان آن را اجابت ننمود و همراه برادر و خاندانش از کوفه به مدینه باز گشت.

5 ـ در سن چهل و هفت سالگی برابر با سال پنجاهم هجری ، پس از شهادت امام حسن (ع) امامت امت را به عهده گرفت و در دوران ده ساله امامت، خود را متعهد به پیمان صلح برادرش با معاویه می دانست ، ولی در مواقع لزوم به افشای انحرافات حکومت بنی امیه  نیزمی پرداخت تا پس از انتصاب یزید به ولایتعهدی از سوی معاویه، مخالفت شدید خود را با نقض پیمان صلح( عدم انتصاب جانشین ) به صراحت اعلام نمود.

6 ـ در سن پنجاه و شش سالگی مصادف با سال  شصت هجری ،پس از مرگ معاویه پسرش یزید در شام به خلافت رسید و در همان آغاز به والی مدینه فرمان موکد دادتا در اسرع وقت از امام حسین ( ع) و سه نفر دیگر بیعت بگیرد . ولید حاکم مدینه شبانه امام را دعوت و از ایشان بیعت خواست که امام امتناع  نمود و مخالفت خویش را بیان کردند و در ادامه با توجه به شرایط به وجود آمده تصمیم به ترک از آن شهر را گرفت.امام حسین ( ع) در بیست و هشتم رجب سال  شصت هجری از مدینه خارج و در سوم شعبان وارد شهر مکه گردید. مکه ، پایگاه اسلام بود و ورود امام به آن شهر توجه همه دنیای اسلام را به خود جلب کرد و امام در آنجا با افراد و شخصیت های مختلف در ارتباط بود و دلایل عدم بیعت خود با یزید را بیان می کرد ، مسلمانان و شیعیان نیز گرد آن حضرت را گرفته و او را به رهبری خویش فرا می خواندند و در مدت  چهار ماهه اقامت در مکه ، نامه های فراوانی نیز از مردم کوفه و بصره ، مبنی بر دعوت به آن دیار جهت راهبری آنان و  جامعه اسلامی دریافت می نمودند.

7 ـ امام با افزایش نامه ها ، جناب مسلم بن عقیل پسر عموی خو یش را به کوفه فرستاد تا اوضاع آن دیار را از نزدیک بررسی نموده و نتیجه را اعلام نماید . مسلم ، پس از بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی و در پی استقبال فراوان و آ مادگی و اعلام بیعت از سوی مردم کوفه ، نامه ای به این مضمون به امام نوشتند: مولای من ، براستی مردم این شهر گوش به فرمان و در انتظار تشریف فرمایی وجو د مبارک شمایند.

8 ـ امام پس از دریافت نامه مسلم ،در جهت اجابت دعوت  مردم کوفه و با توجه به آگاهی از توطئه ترور خویش در شلوغی ایام برگزاری حج توسط فرستادگان یزید ، پس از انجام مراسم عمره مفرده از احرام بیرون آمد و در روز هشتم ذی الحجه سال 60 هجری در طلیعه مناسک حج تمتع، مکه را به مقصد عراق ترک نمود ند.

9 ـ هنگامی که یزید از موضوع نامه ها ی مردم کوفه ، حضور مسلم بن عقیل ، بیعت مردم با مسلم و دعوت مردم از امام حسین (ع) برای آمدن به شهر کوفه آگاه شد پس از مشورت با مشاوران به فوریت ، عبید الله زیاد حاکم بصره را با حفظ سمت به فرماندهی حکومت نظامی کوفه گماشت .عبید الله پس از شناسایی رهبران مخالف یزید و تطمیع آنان و با اعمال سیاستهای تفرقه آمیز و سر کوبگرانه همه را از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده کرد و در همان روزی که امام حسین (ع) از مکه به مقصد کوفه حرکت کرده بودند وی را به شهادت رساند.

10 ـ امام در مسیر تا کربلا از" مناطق" و به تعبیری از" منازلی" عبور نموده اند که به تناسب در هر موقعیتی بیاناتی ایراد فرموده اند ، از جمله در (زرود)از منازل معروف، پس از اطلاع از شهادت جناب مسلم و تغییر فضای سیاسی ، اجتماعی و نظامی شهر کوفه همراهان را فرا خوانده و چون می خواست همراهانش را از تعهد همراهی آزاد سازد تا آگاهانه وی را یاری نمایند خطاب به آنان فرمودند: یاران با وفایم،  خبر جانگدازی به من رسیده است ، عبید الله  گروهی از مردم سست ایمان را از فرستاده و نماینده ما ،  جناب مسلم روی گردان نموده و آن دلاور و گروهی از مردم را به شهادت رسانیده است  ، حالا خود می دانید ، هر که نمی خواهد تا پایان با ما باشد ، بهتر است راه خود را بگیرد و برود .

11 ـ امام در ادامه مسیر در منطقه (ذوحسم) با سپاه اعزامی عبید الله به فرماندهی حربن یزید ریاحی رو به رو شدندکه راه را بر کاروانیان بست و ماموریت داشت تا امام را برای بیعت با یزید نزد عبید الله ببرند که امام مخالفت نموده و فرمودند : این مردم کوفه با نامه های فراوان مرا به سوی سرزمین خود فرا خوانده ا ند تا با یاری آنان بدعت ها و انحرافاتی را که در دین خدا پدید آمده است را بزدایم ، حال اگر مردم از بیعت با من روی گردانندو پشیمان شده اند بر می گردم و سرانجام توافق نمودند امام به راهی بروند که نه به کوفه برسد نه مدینه ، تا حر از عبید الله کسب تکلیف نماید.

12 ـ در منطقه ای به نام ( نینوا ) فرمان عبید الله به حر رسید که ، بر حسین (ع) سخت گیر و او را در بیابانی بی پنا هگاه و بی آب و آذوقه فرود آر ، و سرانجام روز دوم محرم در سرزمین کربلا در شمال کوفه فرود آمدند و عبید الله پس از اطلاع از رسیدن امام به این منطقه نامه ای به این مضمون نوشت : ای حسین (ع) ، خبر رسیده که به کربلا وارد شده ای ،‌یزید بن معاویه برای من نوشته که بر بستر نرم نخوابم و آرام نگیرم ، و غذای سیر نخورم تا آن که تسلیم من و حکم یزید شوی یا تو را به خدای خبیر ملحق سازم .

عبید الله در ادامه سیاست فشار و در تنگنا قرار دادن ، برای مقابله و مجبور کردن امام به بیعت با یزید ، عمر بن سعد را با چهار هزار نفر از کوفیان پیمان شکن و دین به دنیای دیگران فروخته به کربلا فرستاد که تا ششم محرم تعداد لشگر و سپاه به بیش از ده هزار نفر رسید. عمر سعد با شناخت از روحیه سازش ناپذیری امام مایل بود تا کاربدون  جنگ و با مصالحه به پایان برسد ، بنابراین پس از دور نخست گفتگو با امام، نامه ای به عبید الله نوشت : خدا را شکر که فتنه آرام گرفت و جنگ بر نخاست ، چرا که حسین (ع) فرمودند مردم از من دعوت کرده بودند تا به شهر  کوفه بیایم ، حالا که آنها پیمان خویش شکسته اند و شما نیز ممانعت می نمایید بر می گردم،  اما عبید الله در پاسخ نوشت : کار را بر حسین (ع) سخت گیر و آب را بر او و یارانش ببند ، مگر اینکه حاضر شوند با شخص من به نام یزید بیعت نمایند.

13 ـ در هفتم محرم آب را بر روی فرزندان رسول خدا بستند و عبید الله پس از این که احساس کرد عمر سعد در مقابله با امام مصمم نیست در روز نهم محرم شمربن ذی الجوشن را در راس چهارهزار نفر سپاه  روانه کربلانمود که حامل نامه ای از عبید الله برای عمرسعد بدین مضمون بود که بدون فوت وقت جنگ را با حسین (ع) شروع کند . در عصر روز نهم زمینه برای آغاز جنگ فراهم شد و عمر سعد که بیمناک بود مبادا رقیبش شمر، سمت فرماندهی را از دست وی خارج کند شخصا تیری در کمان گذاشت و سوی خیمه های امام پرتاب کرد و دیگران را به گواهی طلبید که اولین تیر را وی پرتاب کرده است. امام برادرش عباس را نزد عمر سعد فرستاد و تقاضای یک شب مهلت کرد ،که عمر سعد پیغام داد : امشب را به شما مهلت می دهم که اگر صبح تسلیم شدی و با یزید بیعت نمودی ، به عبیدالله خبر می دهم ، شاید شما راآزاد بگذارد وگر نه نمی توانم از جنگ خودداری کنم. امام در پاسخ فرموده اند : من مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت می دانم. شکی نیست که امام مایل به جنگ نبود و تا آخرین لحظات می کوشید تا وجدان خفته این مردم نا آگاه و دنیا طلب را با سخنانی که سراسر خیر خواهی و دلسوزی و روشنگری بود بیدار سازد و آنان را از گمراهی نجات دهد تاسربلندی در دنیا و آخرت را به دست آورند و رستگار شوند.

14ـ با دمیدن فجر روز دهم محرم سال  شصت و یک هجری سر انجام آنچه نباید بشود ، شد ، یا آنچه باید روی دهد آغاز گردید . در جنگی نابرابر تمام یاران و نزدیکان با رشادت و جانفشانی به شهادت رسیدند وامام در آخرین خطبه نیز ضمن دعوت لشکر عمر سعد به تفکر و تدبر ، فضایل خود و اهل بیت و مقام خود در نزد پیامبررا بر شمرد و گفت این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد و با عزت و شرف در اختیار داریدو اگر آن را از دست بدهید و حرمت خاندان نبوت و امامت را نگاه ندارید ، هیچ گاه روی رستگاری را نخواهید دید و اگر به این عزت پشت کنید ، زندگی پر مذلتی در انتظار شماست . سپس فرمود :‌ای گروه دغا ، در ریختن خون پسر پیامبر شتاب مکنید که به زیان شما تمام خواهد شد ، ای ناکس مردم زشت خو و ناجوانمرد ، سوگند به خدای بزرگ که  یزید آن فرزند نامشروع ما را بر آن داشته که بین لباس ذلت و شهادت یکی را انتخاب کنیم ، ای مردم ناسپاس ، ما خاندان  آل پیامبر در اوج مظلومیت هرگز دستخوش ذلت نمی شویم .سپس با شجاعت و دلاوری  جنگید تا  با عظمت، اقتدار و عزت به شهادت و دیدار معبود شتافت و کوفه و مردم به ظاهر مسلمان آن بار دیگر بی وفایی،دنیاپرستی، خواری ،‌زبونی و پلشتی خود را به زشت ترین صورت به تاریخ نشان دادند.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۷:۳۲
امیر امراله شیخیانی
سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۰ ب.ظ

زندگانی امام حسین علیه السلام


زندگانی امام حسین علیه السلام

امام حسین فرزند دومین امام علی و حضرت زهرا علیهم السلام است. آن حضرت در شهر مدینه به روز سوم شعبان (مصباح المتهجد/758) از سال سوم ( کافی 4638) یا پنجم شعبان از سال چهارم هجرت (ارشاد / 198) دیده به جهان گشود

کنیه ایشان ابوعبدالله و از جمله لقبهایشان رشید - طیب - وفی - زکی - مبارک - سبط و سید آمده است ( کشف الغمه 216/2 ) آن حضرت شش ماه و ده روز با برادر مهترش امام حسن علیه السلام فاصله سنی داشت و مراحل رشد و نمو خویش را مدت کمتر از هفت سال در مصاحبت با رسول الله صلی الله علیه و آله و سی سال در کنار امیرالمومنین و ده سال با امام حسن علیهما السلام گذراند. ( تاریخ اهل البیت /76) و به سال 49 یا 50 هجری پس از شهادت مظلومانه امام حسن علیه السلام امامت شیعیان را بر عهده گرفت .( کافی 461/1 و 462

امامت آن حضرت مقارن با حکمرانی معاویه بود و از آنجا که امام حسن علیه السلام با او صلح کرده بود ایشان نیز همان روش و سیره را ادامه داد . چه با مجاهدتهای امام حسن علیه السلام حق و باطل برای مسلمانان شناخته شده بود و اصل اسلام در خطر جدی قرار نداشت

خطر از آنجا آغاز شد که معاویه به سال 59 هجری تصمیم گرفت پسرش یزید را به عنوان خلیفه پس از خود تعیین کند و برای اطمینان از وقوع چنین امری بر آن شد که در زمان حیات خود از مردم برای او بیعت بگیرد

معاویه خود نخستین کسی شد که با پسرش یزید دست بیعت داد . ( مروج الذهب 36/3 و 37

ابن سعد در طبقات می نویسد : حسین بن علی بن ابیطالب از جمله اشخاصی بود که با یزید دست بیعت

 نداد


وی می افزاید : با مرگ معاویه در سال 60 هجری پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم با وی بیعت کردند

آن گاه یزید با ارسال نامه ای به حاکم مدینه نوشت : مردم را فراخوان و از آنان بیعت گیر . و از بزرگان قریش آغاز کن و نخستین آنان حسین بن علی باشد ( تراثنا ش 164/10

چون حاکم مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت خواست حضرتش در پاسخ گفت : ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم . و یزید فاسق میگسار و آدم کش است . و مثل من با مثل او بیعت نکنند

و در سخنی دیگر فرمود : و بر اسلام سلام باد آنگاه که این امت به حاکمی چون یزید مبتلا شود و غیره

مسعودی مینویسد : یزید مردی عیاش بود . پرندگان شکاری و سگ و میمون و یوز نگه میداشت و میگساری می کرد . . . و در ایام وی غنا در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب به کار رفت و مردم آشکارا میگساری می کردند

و درباره رفتار او با رعیت می گوید : فرعون در کار رعیت از او عادل تر و در کار خاصه و عامه مردم خویش منصف تر بود . ( مروج الذهب 77/3 و 78 

                                                                                              * * *

امام حسین علیه السلام چون اوضاع مدینه را واژگونه یافت درنگ در آن شهر مقدس را جایز ندانست و در روز یکشنبه دو روز مانده به آخر رجب از سال 60 هجری به اتفاق اهل بیت و یاران خود راهی مکه شد . ( ارشاد / 201

آن حضرت هدف از خروج خویش را در وصیتی به برادرش محمد بن حنفیه چنین بیان فرمود : حقیقت آنکه من از روی سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدم صلی الله علیه و آله . اراده دارم امربه معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرت جدم و پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار کنم و غیره

امام حسین علیه السلام به فاصله 5 روز در شب جمعه سوم ماه شعبان به مکه معظمه وارد گردید . ( ارشاد / 202

                                                 * * *

چون مردم کوفه در عراق از مرگ معاویه و امتناع امام حسین علیه السلام از بیعت یزید اطلاع یافتند نامه های فراوان در پشتیبانی از امام حسین علیه السلام امضاء کردند و حضرتش را به کوفه فراخواندند . ( ارشاد / 202

آنان نوشتند : ما در انتظار تو با کسی بیعت نکرده ایم و در راه تو آماده جانبازی هستیم و بخاطر تو در نماز جمعه و جماعت دیگران حاضر نمی شویم . ( مروج الذهب 64/3

امام حسین علیه السلام در پاسخ به درخواستهای مردم کوفه مسلم بن عقیل را در نیمه ماه مبارک رمضان به جانب کوفه روانه کرد . و به او گفت : نزد مردم کوفه برو . اگر آنچه نوشته اند حق باشد مرا خبر ده تا به تو ملحق شوم . ( مروج الذهب 64/3

مسلم به روز پنجم شوال وارد کوفه شد چون خبر ورودش انتشار یافت 12000 کسب و بقولی 18000 نفر با او بیعت کردند . وی این مطلب را به امام حسین علیه السلام گزارش داد و از آن حضرت خواست به کوفه بیاید . ( مروج الذهب 64/3

اخبار کوفه به یزید رسید . وی در اولین عکس العمل نعمان بن بشیر حاکم کوفه را عزل و بجای او عبید الله بن زیاد را نصب کرد ( مروج الذهب 66/3 ) و به او فرمان داد که مسلم بن عقیل را به قتل برساند . ( تاریخ طبری 258/4 ) و از طرفی مزدوران خود را بسیج کرد تا امام حسین علیه السلام را در شهر مکه غافلگیر کرده ازمیان بردارد

چون امام علیه السلام از توطئه سوء قصد به جان مبارکش آگاهی یافت از سر حفظ حرمت و قداست بیت الله الحرام مناسک حج را به اضطرار پایان برد و به روز هشتم ذی حجه از سال 60 هجری مکه را به قصد عراق وداع گفت . ( ارشاد / 218

ابن عباس بعد از واقعه کربلا در نامه اش به یزید می نویسد : هرگز فراموش نخواهم کرد که حسین بن علی را از حرم پیامبر خدا ( ص ) به حرم خدا طرد کردی و آن گاه مردانی را پنهانی بر سر او فرستادی تا غافلگیر او را بکشند . سپس او را از حرم خدا به کوفه راندی وترسان و نگران از مکه بیرون شد با اینکه در گذشته و حال عزیزترین مردم بطحا بود و اگر در مکه اقامت میگزید و خونریزی در آن را روا می شمرد از همه مردم مکه و مدینه در دو حرم بیشتر فرمان برده می شد. لیکن او خوش نداشت که حرمت خانه و حرمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را حلال شمارد. و بزرگ شمرد آنچه را که تو بزرگ نشمردی از آنجا که در نهان مردانی در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند. ( تاریخ یعقوبی 221/1 و 222

عبید الله با حیله و تزویر مسلم بن عقیل و پناه دهنده او هانی بن عروه را در کوفه به طرز دلخراشی به شهادت رساند . ( تاریخ طبری 300/4 ) و از آنجا که می دانست امام حسین علیه السلام رو به شهر کوفه می آید سپاهی به سرکردگی حر بن یزید ریاحی برای زیر نظر گرفتن سپاه آن حضرت به منطقه قادسیه گسیل کرد . حربن یزید در محلی به نام شراف با امام حسین علیه السلام روبرو شد و سخنانی بینشان رد و بدل گردید. آن حضرت نامه های اهل کوفه را که دو خرجین بود به حربن یزید عرضه کرد و دعوت آنان را خاطرنشان ساخت و راه خود را ادامه داد . . . تا آنکه به روز دوم محرم سال 61 هجری به ناحیه نینوا وارد شد

در این زمین بود که ابن زیاد در رسید و نامه ای به حربن یزید تسلیم کرد . متن نامه این بود : آن گاه که این نامه تو را رسد و فرستاده ما پیش تو آید بر حسین سخت گیر و او را در بیابانی فرود آر که نه دژ در آن باشد و نه آب

حربن یزید در اجرای دستور ابن زیاد کاروان امام حسین علیه السلام را در نقطه ای به نام کربلا متوقف کرد . فردای آن روز عمر بن سعد فرستاده عبید الله بن زیاد نیز با چهار هزار جنگجو وارد شد . ( تاریخ طبری 310/4

شایان گفتن است که حربن یزید پیش از شهادت امام حسین علیه السلام از کرده خود اظهار پشیمانی و توبه کرد و در جرگه یاران آن حضرت به درجه رفیع شهادت نائل آمد . ( تاریخ طبری 325/4

عمر بن سعد سه روز مانده به عاشورا پانصد سواره بر کرانه فرات مامور کرد تا کاروان حسینی به آب دسترسی نداشته باشد. ( تاریخ طبری 311/4 و 312 ) و روز نهم محرم تاسوعا امام حسین علیه السلام و اصحابش به طور کامل در حلقه محاصره دشمن واقع شدند و دشمن یقین کرد که دیگر برای آن حضرت یاوری نخواهد آمد . ( کافی 147/4

عصر تاسوعا دستور حمله و آغاز جنگ از جانب دشمن صادر گردید

امام حسین علیه السلام چون تحرکات دشمن را بدید برادرش عباس بن علی علیهما السلام را فرمود : سوارشو - جانم به فدایت ای برادر - تا آنان را دیدار کنی و بگویی : شما را چیست و چه در سر دارید ؟! و غیره

حضرت عباس علیه السلام با آنان به مذاکره پرداخت و آنان پذیرفتند که حمله را تا فردا به تعویض اندازند . ( تاریخ طبری 314/4

                                                      * * *

و سر انجام آن فردا ( عاشورا ) فرارسید

عمربن سعد با سی هزار جنگجو حمله را آغاز کرد . ( امالی الصدوق / 101 و 374 ) و سپاه امام حسین که 32 سواره و 40 پیاده بودند ( کامل ابن اثیر 560/2 ) مردانه در برابر حملات ایستادند و شجاعانه جنگیدند و کشتند و کشته شدند . هر کس از یاران آن حضرت شهادت می یافت جای خالیش پیدا بود ولی سربازی که از سپاه یزید بر خاک می افتاد سربازی دیگر جایش را می گرفت

جنگ همچنان به راه خود ادامه می داد تا بدانجا که اصحاب امام حسین علیه السلام همگی کشته شدند . در این هنگام نوبت به خاندان حضرتش رسید . اولین کس از آنان که پای در میدان گذارد پسر مهترش علی اکبر بود. ( تاریخ طبری 341/4 ) و به دنبال او دیگر کسان امام حسین علیه السلام از جمله فرزندان امام علی و امام حسن علیهما السلام و جعفر طیار و عقیل به میدان رفتند و پس از رزمی دلاورانه شهد شهادت به کام ریختند . و عباس بن علی علیهما السلام هم که به قصد آب آوردن نبرد خویش را آغاز کرده بود مورد هجوم دشمن واقع شد و هستی خویش را فدای حسین علیه السلام ساخت

حساسترین لحظه عاشورا آن هنگام بود که عزیز زهرا و جگر گوشه مصطفی بی یار و یاور باقی ماند و دشمن از هر سو به حضرتش حمله آورد و غیره

حجاج بن عبدالله که خود در صحنه حاضر بود می گوید : به خدا هرگز شکسته ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او ثابت قدم و آرام خاطر باشد . . . خدا پیش از او و پس از او کسی را همانندش ندیدم . وقتی حمله می برد پیادگان از راست و چپ او همچون بزغالگان از حمله گرگ فراری می شدند

همو اضافه می کند : به خدا در این حال بود که زینب دختر فاطمه به طرف آن حضرت آمد . . . در این وقت عمر بن سعد نزدیک حسین رسید . زینب به او گفت : آیا ابو عبدالله کشته می شود و تو نگاه می کنی !؟

گوید : گویی اشکهای عمر را می بینم که بر دو گونه و ریشش روان بود . وروی از زینب بگردانید . . . ( تاریخ طبری 245/4

برای امام حسین علیه السلام شش ( ارشاد / 253 ) یا نه ( تاریخ اهل البیت / 102 ) یا ده ( کشف الغمه 250/2 ) فرزند از مادران مختلف شمرده اند که از آن فرزندان علی اکبر و عبدالله شیر خوار ( علی اصغر ) در کنار پدر به شهادت رسیدند و امام سجاد علیه السلام پیشوای چهارم شیعیان گردید


امام حسین(ع) سر سلسله شیدائیان عشق است و شیدائی را به هر کسی نمی بخشند، شیدائی حق پاداش از خود گذشتگی است...

شهدا کلیدداران کعبه شیدائی هستند و کعبه شیدائی کربلاست...

ما سرگردان های مدار نفس را چه می رسد که از ستارگان کهکشان حسین بن علی(ع) سخن بگوییم؟ ما را چه رسد که از ساکنان حریم قدس و شاهدان محفل انس سخن بگوییم.

پاسدار در لغت بمعنی نگهبان و مراقب است و پاسدار و پاسداران، آن کسانى هستند که در حساسترین لحظات تاریخ از میان خلق برمی خیزند و همچون دژی مستحکم مردانه و شجاعانه در جهت رسیدن به حق و حقیقت و حفظ آن گام برمی دارند. در تاریخ تمدن بشری کم بوده اند آدمیانی که برای بر افراشته داشتن چراغ حق و ترویج اخلاق کریمه، تمامی هستی و آمال خود را بر سر هدف خویش بگذارند. کمربستن برای احیای حقیقت خواهی، همتی جانانه می طلبد که تنها از مردانی چون حسین(ع) برمی آید که آزادگی و شور حقیقت جوئی اش چنان حماسه ای آفرید که تا زمان، زمان است نامش جاودان و موجب احترام انسانهای حق طلب است و خواهد بود.

امام حسین(ع) هنگامی که تحریف گران حقیقت و تقدیس کنندگان خشونت، از سنت وسیره پیامبر اکرم(ص) و آنچه خداوند در شریعت اسلامی و از زبان قرآن بنا نهاده بود تصویری مغایر با واقعیت ارائه کردند، برخود تکلیف دید تا برای احیای آن سنت از کف رفته و نهادینه کردنش در میان امت اسلام، قیام تاریخی و حماسی اش را آغاز کند و بدین ترتیب از دین پیامبر خود پاسداری نماید. که این در حقیقت تجلی شجاعت پدرش، علی(ع) بود در پاسداری ازرسول خدا در کنار ستون حرس که بدین زیبایی دراعتلای پرچم دین خدا پدیدار گشت. بی شک حسین (ع) تبدیل به الگوی کامل و جاودانه پاسداری از ارزش ها برای رادمردان تاریخ گشت.

می توان نمونه هایی از رادمردی پاسداران را در تاریخ انقلاب اسلامی ایران یافت. پاسدارانی که در دفاع از کیان و کشور خود به فداکاری پرداختند. افرادی که با روحیه شهادت طلبی، انسجام درونی و خلاقیت نظامی در صحنه های مختلف به نبرد پرداختند.

 چنانچه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در رابطه با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می فرمایند :

... من اصرار دارم که شما عزیزان پاسدار در هر جا هستید، روح و حقیقت پاسدارى و سپاه پاسداران را مورد توجه قرار بدهید. در ایجاد سپاه پاسداران ، فقط این نبود که نظام مى خواهد از نو یک نیروى مسلح درست کند - مسئله تنها به این جا ختم نمى شد - مسئله از این هم بالاتر بود؛ مسئله این بود که در یک تشکیلات نظامى که به وسیله ى انقلاب به وجود مى آمد، فکر و عقیده و ایمان - یعنى عامل معنوى قدرت - در تمام اجزا رعایت و لحاظ بشود؛ و تا آن جا که ممکن بود، این کار شد...

...اساس قضیه این بود؛ سپاه پاسداران بعد از آن که به وجود آمد، کسانى که آن را نمى خواستند، بارها آن را تا مرز انحلال بردند و به انزوا انداختند؛ نسبت به آن بى اعتنایى کردند و به آن امکانات ندادند؛ بارها از آن بدگویى کردند؛ اما سپاه ماند و مى ماند. این گونه پایه ى مستحکمى مى ماند؛ چرا؟ چون عامل معنوى قدرت در درون این سازمان به طور وافر وجود داشته است و امروز هم وجود دارد. آن عامل معنوى قدرت چیست ؟ اعتقاد، ایمان ، اخلاص ، مجاهدت براى اداى تکلیف ، مجاهدت براى خدا، مجاهدت منهاى درآمد مادىِ آن مجاهدت و تلاش ؛ اینها مهم است ؛ اینهاست که یک مجموعه و یک نظام را حفظ مى کند؛ در اصل انقلاب هم همین معنا بود و امروز هم هست . نباید به بعضى از ظواهرى که مخالفان اصل نظام سعى مى کنند آنها را درشت و پر رنگ و رنگ آمیزى کنند و نسبت به آنها مبالغه نمایند، فریب خورد؛ حقیقت قضیه وجود ایمان است....

... مجموعه ى شما، از جمله ى این مجموعه هاى مؤ من است . سپاه پاسداران را با همان عناصر ارزشمندى که با آن به وجود آمد و با آن توانست در مقابل دشمنان قدرت نمایى کند و از امنیت مرزها و از استقلال ملى دفاع کند؛ با همان خصوصیات و با همان پایه هاى مستحکم ، شما باید آن را حفظ کنید و قدر بدانید و ارج بنهید... امروز دشمن به مراکز اصلى اقتدار این ملت ، بیشتر از همه دشمنى مى کند و متوجه به آنهاست ؛ یکى از آنها سپاه است . یکى از آن مراکزى که دشمن با آن بشدت دشمن است ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است . سعى مى کنند آنچه که بتوانند، از این قدرت معنوى کم کنند؛ که این یک کار بلندمدت استکبار است...

                                                                 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۷:۲۰
امیر امراله شیخیانی
سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۷ ب.ظ

تحقیقی در باره اربعین حسینی

تحقیقی در باره اربعین حسینی


مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام) و این که آیا خاندان آن حضرت پس از رهایی از اسارت یزید قصد عزیمت به کربلا را داشته و نیز آیا توانسته اند در آن روز به زیارت آن مضجع شریف نایل آیند و مرقد مطهرش را زیارت کنند، از جمله مسائلی است که از دیرباز صاحب نظران در باره آن اختلاف نظر داشته و هریک با استشهاد به ادله تاریخی برای اثبات یا نفی آن تلاش کرده اند. در این مقاله با توجه به متون تاریخی معتبر احتمالات ممکن را تبیین کرده و ضمن بیان نظر مدافعان این واقعه، دیدگاه خود را مبنی بر نبود دلیل کافی و قابل اعتماد بر مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام)تبیین خواهیم نمود. هم چنین امکان رسیدن کاروان اسرا را نیز به کربلا در اربعین اول تقریبا ناممکن دانسته و در پایان، دلیل الحاق سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را به جسم شریفش مورد خدشه قرار داده و وجود حدیث شریفی که زیارت اربعین را از علائم مؤمنان می شمارد برای استحباب و فضیلت آن زیارت کافی دانسته ایم. کلید واژگان: اربعین، کربلا، حسین(علیه السلام)، شهادت، اهل بیت، اسارت، کوفه، شام.




مقدمه ورود خاندان مکرّم سیدالشهداء به کربلا در راه بازگشت از شام به مدینه در روز اربعین و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به پیکر مطهّرش در آن روز، یکی دیگر از وقایع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستی اگرچه حادثه عاشورا دل خراش ترین و غمبارترین حادثه ای است که در طول تاریخ، قلب شیعیان و دوست داران خاندان عصمت و طهارت را جریحه دار ساخته و جا داشت تمامی وقایع آن بدون هیچ کم و کاستی در کتاب های تاریخ نقل شود، امّا مع الاسف از آن جا که هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن شیعیان علی بن ابی طالب و فرزندان معصومش تحت بیشترین فشارها و آزارها بوده، سخت ترین شکنجه ها و تحریم ها را متحمّل شده و عملا در حاشیه قرار گرفته بودند ، هیچ گاه امکان ضبط و نقل وقایع غم بار عاشورا و آن چه بر خاندان مکرم سید الشهداء گذشت پدید نیامد.


به راستی وقتی تاکنون به طور قطع و یقین سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام)که در واقع یکی مهم ترین اموری است که باید مورد توجه قرار می گرفت روشن نشده است و اقوال در باره

دفن سر مطهر آن حضرت مختلف و متشتت است چگونه می توان انتظار داشت وقایع ریز و درشت دیگری همچون مدّت حبس خاندان سید الشهداء در کوفه ، روز حرکت از کوفه و مسیر حرکت آنان از کوفه تا شام، میزان اقامت آنان در شام و بالأخره مسیر بازگشت آنان به درستی و روشنی ، و بدون هیچ گونه اختلافی ثبت و ضبط شده باشد؟! می دانیم که بخش اعظم وقایع عاشورا و حوادث پس از آن، توسط مورخان اهل سنت که بعضاً تلاش می کردند دامن یزید و خاندان بنی امیّه را از این لکه ننگ ابدی، پاک سازند نقل شده است، پس نباید انتظار داشت تمام وقایع و حوادث بدون کمترین تحریفی نقل شده باشد.
از آن گذشته اگر مورخان نیز قصد نگارش حوادث را به صورت صحیح و بدون تحریف داشتند، حکّام وقت ممانعت به عمل آورده و معلوم نبود که چه سرنوشتی در انتظار نویسنده و نوشته او بود. تلاش نگارنده این سطور بر آن است که مسئله بازگشت کاروان اسرای بنی هاشم (علیهما السلام)را از شام بررسی کرده و نتیجه گیری نهایی را براساس متون موجود، بازگو نماید. باشد که این تحقیق گامی مثبت در جهت هرچه روشن تر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضی پروردگار واقع گردد. مشهور بین عرف شیعه آن است که امام سجاد(علیه السلام) به همراه اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در راه بازگشت از شام، به کربلا رفته و روز اربعین موفق به زیارت قبر مطهر حسین بن علی(علیه السلام) و اصحاب باوفایش شدند و پس از سه روز عزاداری و اقامه ماتم به مدینه الرسول(صلی الله علیه وآله)بازگشتند.
و نیز بین شیعیان مشهور است که زین العابدین(علیه السلام)سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شریفش ملحق نمود. اما با وجود این از دیرباز در میان محقّقان و صاحب نظران در باره رسیدن کاروان اسرا در اربعین اول به کربلا اختلاف نظر بوده است. برخی آن را تایید کرده، شواهد تاریخی بر آن اقامه می کنند و برخی دیگر، حضور خاندان سید الشهداء(علیه السلام) را در اربعین اول انکار کرده تحقق آن را امکان پذیر ندانسته یا محقق شده نمی دانند. نویسنده این سطور نیز بر این باور است که کاروان اسرا در روز اربعین به کربلا نرسیده و نیز معتقد است «احتمال رسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین» با «تحقق آن» دو امر مستقلند که در این مسئله معلوم نیست که هردو با هم رخ داده باشند. بنابراین، به باور نویسنده هرگز نمی توان گفت که منکران قضیه اربعین به بی راهه رفته اند. ما در این مقاله بر آن شدیم تا وقایعی را که پس از اسارت اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)اتفاق افتاد و با رسیدن یا نرسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین اوّل ارتباط مستقیم دارد مرور کرده، تحقیقی مختصر درباره آن ارائه نماییم. بررسی وقایع مرتبط با واقعه اربعین به طور کلّی وقایعی را که با رسیدن کاروان اسرا به کربلا رابطه مستقیم دارد می توان در امور ذیل خلاصه نمود:
۱) مدت زندانی بودن اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در کوفه و زمان حرکت آنان به سوی شام;
۲) مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام;
۳) زمان صرف شده برای رسیدن به شام;
۴) مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام;
۵) مسیر بازگشت از شام به مدینه و بررسی احتمال عزیمت آن کاروان به کربلا و رسیدن به آن جا در اربعین اول; اکنون هریک از موارد فوق را به طور مستقل بررسی می کنیم.۱ مدت زندانی بودن اهل بیت سیدالشهداء در کوفه و زمان حرکت آنان به سوی شام تقریباً در باره خروج اهل بیت امام حسین(علیه السلام) از کربلا و حرکت به سوی کوفه در کسوت اسارت در روز یازدهم محرم تردیدی نیست و هم چنین بنا بر قول مشهور ، آنان در روز دوازده محرم وارد کوفه شدند، امّا در مورد حرکتشان به سوی شام تاریخ دقیق و یقین آوری در دست نیست، زیرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانی بودنشان در کوفه چندان معلوم نیست . البته از مسلمات تاریخ است که اسرا مدتی در کوفه زندانی شدند، چنان که برخی مقاتل معتبر به آن تصریح کرده اند. طبری به نقل از عوانهٔ بن حکم کلبی به این مسئله اشاره کرده۲ و شیخ صدوق نیز در مقتل خود به زندانی شدن اسرا تصریح می کند و می نویسد: ثم امر بعلی بن الحسین فغلّ وحمل مع النسوهٔ والسبایا الی السجن...فامر ابن زیاد بردهم إلی السجن۳; سپس فرمان داد تا علی بن الحسین به غل و زنجیر کشیده شده به همراه زنان و یتیمان به زندان برده شود... پس دستور داد که آن ها را به زندان بازگردانند. امّا اکثر مقاتل در مورد تاریخ خروج کاروان اسرا از کوفه و حرکت به سوی شام یاد نکرده، از زمان دقیق خروج آنان از کوفه خبر دقیقی در دست نیست.یکی از نویسندگان در این باره چنین می گوید: با این که اسرای اهل بیت مدتی که مقدارش تحقیقاً معلوم نیست در کوفه در زندان ابن زیاد مانده اند و ابن زیاد از یزید کسب اطلاع نموده و درباره آن ها کسب تکلیف و دستور خواسته که تمامی آن ها را بکشد یا به شام ره سپار سازد.۴
اما آن دسته از صاحب نظرانی که اربعین اول را پذیرفته و بر این باورند که کاروان اسرا در روز اربعین اول به زیارت قبور مطهر شهدای کربلا موفق شده اند باید به گونه ای وقایع را تبیین کنند که رسیدن آنان به کربلا در اربعین قابل توجیه باشد، چنان که باید زمان محبوس بودن آنان را در کوفه بسیار کوتاه بدانند. از این رو برخی بر این اعتقادند که اسرای آل محمد(صلی الله علیه وآله) به مدت بسیار کوتاهی در کوفه زندانی بوده و در فاصله دو روز کبوتر نامه بر نامه ابن زیاد را نزد یزید برده و پاسخ را مبنی بر فرستادن اسرا به شام باز گردانده است، در نتیجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوی شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شده اند. برای اثبات این ادعا شواهدی ذکر شده و از آن، چنین برداشت شده است که در آن زمان از کبوترِ نامه بر استفاده می شده است.شاهدی که برای این امر نقل شده، عبارت ذیل است: مرحوم احمد بن تاج الدین حسن سیف الدین استر آبادی از محدثین امامیه در کتاب آثار احمدی می گوید صحیح است که عبدالله انصاری می گوید: با جمعی از مردم در خدمت امام حسین(علیه السلام)بودیم، بادی عظیم از جانب شام برآمد، یکی از موالیان معاویه آن جا حاضر بود گفت: یابن رسول الله جدت مردم را از وزیدن باد خبر می داد و تو نیز اگر می توانی خبر ده که این باد چه می گوید؟! آن حضرت فرمود: می گوید که حاکم شام مرده و از جانب فوات جرعه کشیده، آن ملعون را سخن امام(علیه السلام) بسیار گران آمد، امّا به غیر سکوت چاره ای ندید، روز دیگر خبر رسید که معاویه مرده و از خاک دان دنیا رخت فوات بدار الجزاء کشیده است. بعد محدث خیابانی(رحمهم الله)فرمود: پس معلوم شد که به جز وسیله کبوترِ نامه بر، ایصال این خبر ممکن نخواهد بود.۵ صاحب کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) با استناد به این نقل معتقد است که بنی امیه از کبوتر نامه بر برای ارسال نامه های خود استفاده می کردند، پس ابن زیاد نیز برای کسب تکلیف از یزید درباره اسرا از کبوترِ نامه بر استفاده کرده و در نتیجه، اسرای آل محمد را تنها پس از سه روز توقف در کوفه به شام فرستاده است. بر این اساس، مدّت زندانی شدن اهل بیت امام در کوفه از روز ۱۲ ـ ۱۵ محرم بوده است۶ و در این فاصله، نامه ابن زیاد با کبوتر نزد یزید فرستاده شد و پاسخ یزید مبنی بر ارسال سرهای شهدا و اسرا به شام بازگشت. ما اصراری بر انکار رسیدن کاروان اسرای آل محمد(صلی الله علیه وآله) به کربلا در روز اربعین نداریم، امّا بر این باوریم که تحقّق آن نیز در تاریخ مسلّم نیست و شواهد و قراین معتبری برخلاف آن وجود دارد.
برای مثال در نقد آن چه از قول یکی از طرفداران رسیدن اهل بیت امام(علیه السلام) به کربلا در روز اربعین اول نقل شد می توان گفت که زمان وقوع دو اتفاق، در تاریخ روشن است: نخست، تاریخ مرگ معاویه که با پانزده رجب برابر بوده و دیگری، تاریخ خروج امام حسین(علیه السلام)از مدینه که آن نیز با روز ۲۸ رجب مصادف بوده است.۷ هم چنین امر دیگری نیز در تاریخ روشن است و آن این که ولید، والی مدینه در همان شبی که نامه یزید مبنی بر مرگ معاویه و لزوم اخذ بیعت از حسین بن علی(علیهما السلام) و عبدالله بن زبیر به دستش رسید، امام(علیه السلام) را احضار کرد و خبر مرگ معاویه و لزوم بیعت با یزید را با آن حضرت در میان گذاشت ۸ و امام حسین(علیه السلام) نیز دو روز پس از آن واقعه، از مدینه خارج شده و راه مکه را در پیش گرفت. اکنون اگر این سه امر را بپذیریم، و چون در مقاتل از روز رسیدن نامه یزید به مدینه یاد نشده، نتیجه خواهیم گرفت که نامه یزید یا به عبارت دیگر خبر مرگ معاویه باید روز ۲۶ رجب به مدینه رسیده باشد، نه روز ۱۶ رجب. این امر نخستین دلیلی است که ثابت می کند نامه یزید با کبوتر نامه بر نیامده است، بلکه نامه رسانی از جنس انسان آن را به مدینه آورده است.
و اما دلیل درستی خبر مرحوم استرآبادی آن است که چون در آن، از تاریخ وزش باد و پیش گویی امام یاد نشده معلوم می شود که آن جریان به یک روز قبل از رسیدن نامه یزید به مدینه ارتباط دارد و پیش گویی امام نیز قبل از رسیدن خبر به مدینه اتفاق افتاده است، نه هم زمان با مرگ معاویه. دلیل دوم آن که نویسنده طبقات کبری در الطبقهٔ الخامسهٔ من الصحابهٔ می نویسد: و قدم رسول من قِبَل یزید بن معاویه یأمر عبیدالله أن یرسل الیه بثقل الحسین ومن بقی من ولده واهل بیته ونسائه;۹ فرستاده ای از طرف یزید پیش آمد و عبیدالله فرمان داد سر حسین ابن علی و بازمانگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوی یزید روانه سازد. ظهور این عبارت حاکی از آن است که فرستاده یزید از جنس کبوتر نبوده، بلکه از آدمیان بوده است، زیرا کلمه «رسول» برای پیک و قاصدی که مأمور ارسال نامه و احتمالاً رساندن پیغام یا خبر به صورت شفاهی بوده به کار می رفته نه برای کبوتری که حداکثر حامل یک نامه بوده است. سومین دلیل بر استفاده نکردن یزید از کبوتر نامه بر آن که در گزارش طبری آمده است که ضمن نامه اصلی یزید نامه ای به اندازه أُذُن الفأره( گوش موش) وجود داشت که در آن دستور دست گیری و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر در صورت بیعت نکردن آنان صادر شده بود.۱۰ از این مطلب به دست می آید که چنین نامه ای (یک نامه بزرگ و اصلی و یک نامه کوچک که ضمیمه آن شده بود) را قاعدتا کبوتر نمی توانسته است حمل کند، زیرا حمل چنین نامه ای به مسافتی طولانی، یعنی فاصله بین شام تا مدینه، خارج از توان و طاقت کبوتر خواهد بود و کبوتران غالبا نا مه های بسیار کوچک و مختصر را جابه جا می کردند و این گونه نبوده است که نامه ای رسمی را به ضمیمه نامه کوچکی توسط کبوتر برای مکانی دور دست ارسال کنند. واما دلیل چهارم: مرحوم محدث خیابانی که جناب قاضی به قول ایشان استناد کرده است نیز آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرده و به صورت امری قطعی نمی داند، علاوه بر آن که بر فرض رواج استفاده از کبوتر، حفظ امنیت شهرها، به ویژه شهر مدینه، ایجاب می کرد نامه توسط قاصدی مطمئن و کاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنین پیامی به دست نامحرمان کاسته شود، زیرا اگرچه کبوتر پیام ها را با سرعت بیشتر به مقصد می رساند اما از اطمینان بالایی برخوردار نبود و همواره نگرانی در مورد اشتباه کبوتر و یا راه زنی رندان و فضولان وجود داشته است . حال که احتمال کسب تکلیف ابن زیاد از یزید در مورد اهل بیت سید الشهداء(علیه السلام)توسط کبوتر منتفی است و هیچ کتاب تاریخی نیز حتی اشاره ای به استفاده از کبوتر نامه بر نکرده است در مسئله مورد نظر تنها دو احتمال وجود خواهد داشت که عبارت است از:
الف) این که اسرای بنی هاشم در کوفه زندانی شدند تا قاصد ابن زیاد نامه او را به یزید رسانده و پاسخ را دریافت کند و به کوفه بازگردد که در آن صورت عادتاً رفت و برگشت او دو هفته طول می کشید و بنابراین می بایست که مدّت زندانی شدن اهل بیت امام در کوفه حدود دو هفته بوده و تبعاً زمان خروج آنان از کوفه به سوی شام نیز پس از دوهفته حبس در کوفه بوده باشد.۱۱
طبری نقل می کند که زندانی شدن اهل بیت امام در کوفه روزهای متوالی به طول انجامیده است. وی می نویسد: وامّا عوانهٔ بن الحکم الکلبی فانّه قال: لمّا قتل الحسین وجیء بالأثقال والأساری حتّی وردوا بهم الکوفهٔ الی عبیدالله فبینا القوم محتبسون اذ وقع حجر فی السّجن معه کتاب مربوط وفی الکتاب خرج البرید بأمرکم فی یوم کذا وکذا الی یزید بن معاویهٔ وهو سائر کذا وکذا یوماً وراجع فی کذا وکذا فان سمعتم التکبیر فأیقنوا بالقتل وإن لم تسمعوا تکبیراً فهوالأمان إن شاءالله، قال فلمّا کان قبل قدوم البرید بیومین أو ثلاثهٔ اذا حجر قد اُلقی فی السجن مربوط و موسی، وفی الکتاب، اوصوا واعهدوا فانّه ینتظر البرید یوم کذا وکذا فجاء البرید ولم یسمع التکبیر وجاء کتاب بأن سرح الاساری الیّ;۱۲ اما عوانهٔ بن حکم کلبی گفت: هنگامی که حسین بن علی کشته شد و بازماندگان و اسرا را آوردند تا این که آن ها را در کوفه تسلیم ابن زیاد کردند. مدتی در زندان به سر بردند تا این که روزی یک سنگی که تکه ای کاغذ به آن بسته شده بود به داخل زندان افتاد ودرآن نوشته شده بود در فلان روز پیک برای کب تکلیف در باره شما به سوی یزید روانه شد، چند روزی در راه است و فلان روز باز می گردد.
پس اگر صدای تکبیر شنیدید یقین کنید که کشته خواهید شد و اگر صدای تکبیر نشنیدید به معنای امان دادن به شما است انشاء الله. او گفته است که وقتی دو یا سه روز به بازگشتن پیک باقی مانده بود سنگی به داخل زندان افتاد که با آن نامه ای بسته شده بود و در آن نوشته شده بود که وصیت کنید و پیمانها را ببندید که در فلان روز باز خواهد گشت. هنگامی که پیک بازگشت صدای تکبیری شنیده نشد و در نامه ای که آن قاصد از طرف یزید آورده بود نوشته شده بود که اسیران را به نزد من بفرست. توجه به این نقل دو نکته را به خوبی روشن می سازد: اول، آن که نامه توسط پیک یا برید به شام ارسال شده است نه کبوتر، و دوّم، آن که مدّت زندانی شدن اهل بیت در کوفه طولانی بوده است تا آن جا که از جمله: «فلمّا کان قبل قدوم البرید بیومین او ثلاثهٔ» چنین به نظر می آید که زمان بازگشت باید بیشتر از سه روز باشد، زیرا کوفیان این مدت، یعنی سه روز را اواخر انتظار قلمداد می کردند. بنابراین اگر این نقل را بپذیریم باید زمان خروج کاروان اسرا را از کوفه پس از ۲۵ محرم قلمداد کنیم، زیرا حداقل زمان رفتن پیک به شام و بازگشتنش حدود دو هفته بوده است. بر این اساس حرکت کاروان اسرا به سوی شام نمی توانسته است قبل از ۲۵ محرم باشد.
ب) ابن زیاد قبل از آن برای یزید که کاروان اسرا و سرهای شهدا را از کوفه به سوی شام روانه سازد هیچ نامه ای برای یزید ارسال نکرد، بلکه نامه را به همراه رأس شریف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهای دیگر شهدا و کاروان اسرا را نیز به شام فرستاد . بنا براین فرض، اقامت و زندانی شدن اهل بیت در کوفه طولانی نبوده است، زیرا ابن زیاد مجبور بود برای جلوگیری از آشوب و قیام مردم کوفه به سرعت اهل بیت امام و سرهای شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه یا فرصت قیام و آشوب را از مردم کوفه بگیرد. شاید از اخباری که بر انتقال سرمطهر امام(علیه السلام) به شام به همراه اسرا دلالت دارند بتوان برای این امر استفاده نمود، زیرا رسم عرب این بوده است که پس از غلبه در جنگ سر فرمانده مخالفان را به همراه نامه ای که بشارت پیروزی بود برای فرمانروای خود ارسال می کردند و عقبه سپاه به همراه غنایم و اسرا در روزهای بعد باز می گشتند. در این جریان نیز وقتی برخی مقاتل بر همراهی نامه ابن زیاد و سر مطهر سید الشهدا(علیه السلام) اذعان دارند، می توان نتیجه گرفت که ابن زیاد برای جلوگیری از آشوب و قیام مردم کوفه بدون کسب تکلیف از یزید، کاروان اسرا و سرهای شهدا را بلافاصله به شام فرستاده و از زندانی کردن آنان به مدت طولانی ابا کرده است. برخی از کتاب های تاریخی معتبر این فرض را تأیید کرده اند و از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسرا و سرهای شهدا یاد نکرده اند علاوه بر این، برخی مقاتل تصریح می کنند که ابن زیاد نامه ای را که گزارش انجام مأموریتش در کوفه بود به همراه سرامام حسین(علیه السلام)به شام فرستاد. ابن اعثم کوفی در مقتل خود نقل می کند: وسبق زجر بن قیس الجعفی برأس الحسین الی دمشق حتّی دخل علی یزید مسلّم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد، فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال ما عندک ...۱۳ و ۱۴; زجر بن قیس جعفی در حالیکه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوی دمشق پیشی گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: در نزد تو چیست؟
مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام واقعیت آن است که هیچ خبر یقینی و معتبری در خصوص مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام وجود ندارد، به همین دلیل صاحب کتاب نفس المهوم علیه الرحمه در کتاب خود می فرماید: اعلم ان ترتیب المنازل الذی نزلوها فی کلّ مرحلهٔ باتوا بها أم عبروا منها غیر معلوم ولا مذکور فی شیء من الکتب المعتبره بل لیس فی اکثرها مسافرهٔ اهل البیت الی الشام۱۵; بدان که ترتیب منزلهایی که در هر مرحله در آن توقف کرده اند، بیتوته کرده اند یا از آن عبور کرده اند معلوم نیست و در هیچ کتاب معتبری ذکر نشده است، بلکه در بیشتر آن ها از مسافرت اهل بیت به شام مطلبی به چشم نمی خورد. امّا با توجه به نقشه جغرافیایی منطقه و مسیرهایی که بین کوفه و شام در آن زمان بر اساس برخی مدارک مرسوم بوده می توان گفت که درمجموع سه راه بین کوفه و شام وجود داشته است:▪ مسیر اول:
همان گونه که گفته شد هیچ دلیل معتبری که بر مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به سوی شام دلالت کند وجود ندارد، اما در بسیاری از کتاب های ضعیف و غیر معتبر از منازلی که کاروان اسرا از آن منازل عبور کرده اند یاد شده و این اخبار ضعیف، زمینه شهرت مسیر سلطانی را فراهم آورده است. این امر باعث شده است که برخی از نویسندگان و محققان متأخرِ تاریخ عاشورا آن را تأیید کرده و راه سلطانی را که از شهرهایی چون تکریت ، موصل، تل عفر، نصیبین و عین الورد می گذرد به عنوان مسیر حرکت کاروان اسرا به شام بپذیرند . بنابراین، نخستین مسیری که اخبار ضعیف و غیر مستند بر آن دلالت می کند راه سلطانی است. شاید علت این شهرت این باشد که در آن زمان برای رفتن از کوفه به شام اغلب از این مسیر استفاده می شد. اما باید توجه داشت که این مسیر بسیار طولانی بوده و راه های کوتاه تری نیز وجود داشته است.
▪ مسیر دوم:
مسیر دیگری که برخی از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسیر محتمل ساخته است مسیر مستقیم کوفه به شام است. این مسیر از منطقه ای کویری و صحرایی خشک وسوزان به نام بادیهٔ الشام که هیچ شهری در آن وجود ندارد می گذرد. اولین بار در کتاب اعیان الشیعه از آن مسیر نام برده شده و نویسنده برای توجیه آن که پیک ابن زیاد به شام راه کوفه تا شام را می توانسته است در مدت یک هفته بپیماید مسیر مستقیم را معرفی می کند. ایشان ابتدا پیمودن فاصله میان کوفه تا شام را در مدت یک هفته که برخی از مقتل نویسان ذکر کرده اند بعید می شمارد، اما در ادامه، در توجیه آن می گوید: و یمکن دفع الاستبعاد بأنّه یوجه طریق بین الشام والعراق یمکن قطعه فی اسبوع لکونه مستقیماً وکان عرب عقیل یسلکونه فی زماننا. و تدلّ بعض الأخبار علی انّ البرید کان یذهب من الشام للعراق فی الاسبوع وعرب صلیب یذهبون من حوران للنّجف فی نحو ثمانین ایام. فلعلّهم سلکوا هذا الطریق و تزوّدوا ما یکفیهم من الماء واقلّوا المقام فی الکوفهٔ و الشّام، والله اعلم;۱۶ ممکن است این استبعاد به این توجه که پیمودن راه بین شام و عراق در یک هفته ممکن است دفع شود، زیرا آن مسیر، مستقیم است و عرب عقیل در زمان ما دین مسیر را می پیمایند. بعضی از اخبار نیز دلالت دارد که پیک مسیر بین شام تا کوفه را در یک هفته می رفته است و عرب صلیب نیز از حورانِ نجف ـ تا شام را ـ حدود هشت روز می پیموده اند، پس شاید آنها از این مسیر عبور می کردند و با خود آب کافی می بردند و در شام و کوفه به مقدار اندکی اقامت می کردند. خداوند داناست. محمّد امین امینی نیز در کتاب خود این مسیر را ترجیح داده و می نویسد: ونحن ایضاً نرجّح أنّ اعداءالله ورسوله(صلی الله علیه وآله) کانوا قد سلکوا ببقیهٔ الرکب الحسینی فی سفرهم من الکوفهٔ الی الشام اقصر الطرق مسافهٔ، سواء أکان طریق عرب عقیل او غیره ونستبعد أنّهم سلکوا ماسِمّی بالطریق السلطانه الطویل;۱۷ و ما نیز ترجیح می دهیم که دشمنان خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای بُردن بازماندگان کاروان حسینی(علیه السلام) از کوفه به شام کوتاهترین مسیر ممکن گذشته اند. و فرق نمی کند که این مسیر همان راه عرب عقیل باشد یا راه دیگری و اینکه آنها مسیر طولانی معروف به مسیر سلطانی را پیموده باشند را بعید می دانیم. و بالاخره آیهٔ الله شهید قاضی طباطبائی(رحمهم الله) در کتاب خود به وجود راه مستقیم تصریح کرده امّا در این باره که کاروان بازماندگان سیدالشهداء را از آن مسیر به شام منتقل کرده اند یا نه اظهار نظری نکرده است،۱۸ بلکه از کلام ایشان چنین بر می آید که با انتقال از مسیر سلطانی موافق است، زیرا برخی از وقایع بین راه را که مربوط به مسیر سلطانی است بر اساس اخبار ضعیف نقل کرده و ظاهراً تأیید می کند.۱۹ امّا حقیقت این است که گذشتن آنان از راه مستقیم که تنها دو شخصیّت از محققان متأخر آن را تأیید کرده اند نه تنها هیچ شاهد و مدرکی ندارد، بلکه شواهدی برخلاف آن موجود است، زیرا ـ همان گونه که گذشت ـ برخی کتاب های ضعیف و متأخر وقایعی را در مسیر اسرا نقل کرده اند که همگی مربوط به مسیر سلطانی است، نه مسیر بادیهٔ الشام. علاوه بر این، شاهد معتبر دیگری وجود دارد که پیمودن مسیر بادیهٔ الشام را منتفی می سازد و آن شاهد جمله ای از سخنان زینب کبرا(علیها السلام)خطاب به یزید است که فرمود: أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک وامائک وسوقک بنات رسول الله(صلی الله علیه وآله)سبایا قد هتکت ستورهن و أبدیت وجوههنّ یحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الی بلد;۲۰ ای فرزند آزاد شدگان آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان تو در پناه تو باشند و دختران پیامبر خدا اسیر باشند و خرمتشان دریده شود و صورتهایشان آشکار شود و دشمنان خدا آنها را از شهر به شهر دیگر برند و... . بدیهی است که اگر مسیر کاروان اسرا از صحرای سوزان و کویری بادیهٔ الشام بود، آن حضرت می بایست از سختی های راه، همچون تشنگی و گرسنگی طفلان اباعبدالله(علیه السلام) در راه که عادتاً باید با آن رو به رو می شدند و یا دست کم از سوی مأموران به آن ها که در کسوت اسارت بودند تحمیل می شد شکایت می نمود، امّا زینب(علیها السلام)از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید مردمان به عنوان اسیر خارجی شکایت کرده و به چیز دیگری اشاره نمی کند که این خود دلیلی بر حرکت از مسیری همچون مسیر سلطانی می باشد نه مسیر بادیهٔ الشام. مسیر سوم: راه سوّم که به نظر می رسد بیش از هر راه دیگری احتمال دارد مسیر کاروان اسرا از کوفه به شام بوده باشد، مسیر ظاهراً متعارف و مرسوم بین کوفه تا شام است; یعنی مسیری که از ساحل غربی رود فرات و از شهرهایی چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و منطقه صفین می گذرد. ویژگی های این مسیر آن است که اولا: مسیری متعارف و مرسوم بین کوفه و شام بوده و ثانیاً: نه آن قدر طولانی است که اشکال مسیر سلطانی به آن وارد باشد و نه مسیری کویری و خشک و سوزان است که چون مسیر بادیهٔ الشام متروکه باشد و تنها در مواقع بحرانی و اضطراری آن هم توسط افرادی متبحّر و مجهّز یا بومی که به آن منطقه آشنا هستند پیموده شود. این مسیر همان مسیری است که لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای جنگ با معاویه آن را پیموده اند۲۱ و در زمان امام حسن مجتبی(علیه السلام) نیز لشکریان معاویه از شام تا مسکن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن(علیه السلام)) از آن عبور کرده اند. البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بین کوفه و دمشق، برای هر بیننده ای اعتقاد جزمی حاصل می کند که تنها پیمودن این مسیر، منطقی و معقول بوده است ، زیرا انتخاب مسیر سلطانی و رفتن به تکریت، موصل و نصیبین همانند آن است که لقمه ای را از دور گردن چرخانده به دهان برسانیم و انتخاب مسیر کویری و سوزان در حالت عادی برای مردان کار کشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممکن است یک مشت زن و کودک را از آن مسیر منتقل کنند و هیچ نقلی، وصف آن را پس از پیمودن متذکر نشده باشد.
بنابراین ظاهر این است که انتخاب مسیر جانب غربی فرات که مسیری میانه است از احتمال بیشتری نسبت به دو راه دیگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهای حلب، قنسرین، حماهٔ و حمص و دیر راهب از آن جهت که مشترک بین دو مسیر سلطانی و مسیر میانه است نمی تواند شاهدی برای هیچ یک از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت، دلیلی بر عدم پیمودن راه بادیهٔ الشام خواهد بود.
زمان صرف شده برای رسیدن به شام به نظر می رسد رسیدن کاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذیرفته نیست. همان گونه که ذکر شد، نویسنده کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) در کتاب خود به راه مستقیم بین کوفه و شام اشاره کرده و زمان پیمودن آن مسیر را توسط مردمان همان دیار بالغ بر هفت روز می داند. ایشان در کتاب خود می نویسد: راهی میان شام و عراق است و راه راست و مستقیم می باشد و عرب های (عقیل) در زمان ما از آن راه می روند و در مدّت یک هفته به عراق می رسند.۲۲ وی در ادامه همان مطلب نقل می کند: عرب های (صلیب) از (حوران) که محال وسیع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زیاد است و مرکز آن محال (بصری) می باشد و در اشعار عرب اسم آن محال زیاد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حرکت کرده و در عراق به نجف اشرف می رسند.۲۳ و نیز از حکایت میثم تمار نتیجه می گیرد و می نویسد: از این قضیه، کاملا روشن است که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه می آمدند و قاصد در مدت یک هفته به کوفه رسیده و خبر دادن میثم تمار ـ قدس الله روحه ـ صحیح و درست در آمده است .۲۴ و بالاخره باز هم یاد آور می شود: و برخی نقل می کنند که یازده روز بدون توقف از شام راه رفته اند تا به کوفه رسیده اند.۲۵ با توجه به آن چه گذشت و براساس ادله ذیل می توان به این نتیجه رسید که کاروان اسرا در روز اول صفر نمی توانسته اند به کربلا برسند:
۱) استفاده از کبوتر نامه بر هیچ شاهد و مؤیدی ندارد و نامه ابن زیاد توسط پیک یا برید ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان یزید ظاهراً نباید کمتر از دو هفته به طول انجامیده باشد . بنابراین، کاروان اسرا دست کم دو هفته در کوفه در زندان ابن زیاد بسر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آن ها به شام توسط ابن زیاد صادر شده است;
۲) به دلیل سختی مسیر کویری بادیهٔ الشام، اسرا از آن مسیر منتقل نشده اند و البته هیچ شاهدی حتی در کتاب های ضعیفه آن را تأیید نمی کند;
۳) شواهد حاکی از آن است انتقال آنان از کوفه به شام بیش از یک هفته به درازا کشیده است، زیرا وقتی مسیر مستقیم کوفه تا شام را پیک های تندرو یا بومیان محلی در یک هفته می پیمایند، پیمودن مسیر سلطانی که نزدیک به دو برابر مسیر بادیهٔ الشام است یا مسیر میانه که آن نیز از مسیر بادیهٔ الشام بسیار طولانی تر است باید بیشتر از آن زمان به طول انجامیده باشد . این مسئله به چهار دلیل قابل احتجاج است :
الف) نخست آن که کاروان اسرا متشکل از عده ای زن و کودک بوده است و چنین کاروانی هرگز طاقت سرعت سیر، آن گونه که پیک ها بامرکب های آزموده و تندرو طی می کردند نداشته اند;
ب) آن که طبیعت حرکت دسته جمعی مدارا و پیمودن راه به قدم ضعیف ترهاست ، این امر حتی در میان مرکب ها نیز صدق می کند; یعنی اگر دسته ای از مرکب ها را بخواهیم به صورت جمعی حرکت دهیم ناچار باید سرعت حرکت هم پای ضعیف ترین آن مرکب ها باشد، چرا که با سرعت زیاد لاجرم پراکندگی و ازهم پاشیدگی در حرکت اجتناب ناپذیر خواهد بود;
آن که پیمودن مسیر. طولانی تر، خود زمان بیشتری می طلبد; یعنی مسیر بادیهٔ الشام در یک هفته پیموده می شد، اما مسیر سلطانی یا میانه که طولانی تر است یقیناً زمان بیشتری را می طلبد; چهارم ـ آن که وجود شهرهای متعدد آن گونه که در مسیر سلطانی وجود داشته یا شهرهای موجود در مسیر میانه، ناخود آگاه توقف ها را بیشتر کرده و از سرعت حرکت می کاهد. بنابراین، حتی با فرض بسیار خوشبینانه اگر در هر روز خاندان سیدالشهداء و سرهای شهدا را ۱۰۰ کیلومتر برده باشند رسیدن به شام با توجه به این که فاصله کوفه تا شام از مسیر سلطانی حدود ۱۵۰۰ کیلومتر بوده است باید بیش از پانزده روز به طول انجامیده باشد.اما اگر روشن شود که سر مطهر سید الشهداء را زودتر از اسرا به شام ارسال داشته اند تردیدها به طور کلی در این خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامی به جلو پیش خواهد برد و بر درستی ادعای خود مطمئن تر خواهد ساخت . البته اگر چه نقل هایی وجود دارد که حاکی از همراهی سر امام حسین(علیه السلام) با اسرا بوده، اما نقل های متعددی نیز دلالت می کند که ابن زیاد سر امام(علیه السلام) را زودتر به شام فرستاده است. به هرحال، یکی از دو نقل مطابق با واقع نیست و باید در تحقیق آن نقلی را که در عالم خارج با واقع بیشتر مطابق به نظر می رسد و قراین و شواهد آن را بیشتر تأیید می کند پذیرفت. شاید بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(علیه السلام) به شام و کم شدن یک سر از مجموع سرهای شهدا چندان به نظر نیامده است و همین عامل، باعث اشتباه برخی مورخان شده و باعث شده است که آنان سر امام(علیه السلام) را نیز همراه دیگر سرها با کاروان اسرا بدانند. اما شواهدی که به فرستادن سر امام(علیه السلام) پیش از کاروان اسرا و بقیه سرها دلالت می کند عبارت است از:
۱) تمام کتاب هایی که روز اول صفر و وارد کردن سرامام حسین(علیه السلام) را به شام متذکر شده اند، از وارد نمودن اسرا در آن تاریخ به شام هیچ یادی نکرده اند، چنان که در دو گزارش زیر آمده است: وفی اوله ـ ای اول الصفر ـ ادخل رأس الحسین(علیه السلام) الی دمشق وهو عید عند بنی امیّه.۲۶ و قال الکفعمی : و فی اوله (صفر) أدخل رأس الحسین(علیه السلام) الی دمشق وهو عید عند بنی امیّه;۲۷ و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز روز عید بنی امیه شد کفعمی می گوید: و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز در نزد بنی امیه عید شد. و در بعضی مقاتل آمده است: و قد کان عبیدالله بن زیاد لمّا قتل الحسین(علیه السلام) بعث زجر بن قیس الجعفی الی یزید بن معاویه یخبره بذالک... ;۲۸ عبدالله بن زیاد وقتی حسین(علیه السلام) را به شهادت رساند زجر بن قیس جعفی را به سوی یزید فرستاد تا او را از این امر با خبر سازد.
۲) بر اساس گزارش بسیاری از کتاب های تاریخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمی، زحربن قیس سر امام را به شام برده است تا خبر پیروزی ابن زیاد را به یزید ابلاغ کند. این منابع، فرستادن سر امام(علیه السلام) را پیش از کاروان اسرا تأیید کرده و می نویسند: و سبق زجر بن قیس الجعفی برأس الحسین إلی دمشق حتی دخل علی یزید مسلّم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد. قال: فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال: هات ما عندک یا زجر... قال: ثمّ أتی بالرأس حتی وضع بین یدی یزید بن معاویهٔ فی طشت من ذهب... ;۲۹ زجر بن قیس جعفی در حالیکه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوی دمشق پیشی گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بیا چه چیزی در نزد توست؟... . گفت: سر مطهر را آورد و در مقابل یزید بن معاویه در طشتی از طلا قرار داد.
۳) نقل دیگری حکایت از فرستادن سر مطهر ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) توسط محضر بن ثعلبه دارد که اگر چه در آن، حامل رأس مطهر شخص دیگری دانسته شده است اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پیش از کاروان اسرا تأیید می کند: و قدم برأس الحسین محقر بن ثعلبهٔ العائذی علی یزید فقال: اتیتک یا امیرالمومنین برأس احمق الناس والأمم، فقال یزید: ما ولدت ام محقر أحمق و الام;۳۰ محقر بن ثعلبهٔ عائذی سر حسین(علیه السلام) را به نزد یزید آورد و گفت این امیرالمؤمنان سر احمق ترین و نادان ترین مردم را برای تو آورده ام. یزید گفت: کسیکه مادر محقر به دنیا آورده است احمق تر و نادان تر است.
۴) و بالأخره یکی دیگر از شواهدی که به همراه نبودن سر مطهر سید الشهداء با کاروان اسرا دلالت می کند حکایت مجلس یزید است . مجلسی که در آن چنین نقل شده است: ثم ادخل نساء الحسین علیه والرأس بین یدیه فجعلت فاطمه و سکینهٔ ابنتا الحسین تتطاولان لتنظرا الی الرأس، و جعل یزید یتطاول لیستر عنهما الرأس، فلمّا رأین الرأس صحن;۳۱ سپس خانواده حسین(علیه السلام) را داخل کردند در حالی که سر مطهر امام مقابل روی یزید بود فاطمه و سکینه دختران حسین(علیه السلام)تلاش می کردند تا سر پدر را ببینند و یزید آن را از آنها می پوشاند. امّا آنگاه که سر پدر را دیدند صیحیه کشیدند. نکته مهمی که از این نقل باید برداشت کرد این است که تلاش دختران ابا عبدالله(علیه السلام)برای دیدن سر بریده پدر و صیحه کشیدن آن ها پس از مشاهده آن، از جدا بودن رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) از کاروان اسرا حکایت می کند ، زیرا اگر سر مطهر امام در طول سفر با آن ها بود و آن ها همواره رأس شریف پدر را در مقابل خود مشاهده می کردند.
اولا: برای دیدن آن در مجلس یزید تلاش نمی کردند و ثانیاً: با مشاهده آن تاب و توان خود را از کف نمی داده و صیحه نمی کشیدند. بنابراین، بسیار دشوار است بپذیریم که سرهای شهدا و نیز سر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را به همراه عده ای زن و کودک به سوی شام روانه کنند و با رسیدن به هر شهر و دیاری سرها و اسرا را به نمایش در آورند، اما فرزندان سید الشهداء سر مطهر پدر خود را در طول این مسیر مشاهده نکرده باشند. علاوه بر این ـ همان گونه که گذشت ـ رسم رایج در آن زمان آن بوده است که پس از پیروزی در جنگی، رأس سرکرده مخالفین به همراه قاصدی نزد امیر و فرمانروای قوم پیروز ارسال می شد تا بشارت پیروزی به سرعت و زودتر از هر خبری به اطلاع فرمانروای قوم پیروز رسیده و او بتواند تصمیم لازم و مقتضی را اتخاذ نماید و آخرین فردی نباشد که خبری به این مهمی به او رسیده باشد. نتیجه آن که ظاهراً نمی توان پذیرفت که ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد، زیرا دو هفته در کوفه محبوس بودن و نزدیک به دو هفته پیمودن راه کوفه تا شام احتمال رسیدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفی خواهد کرد. ۴. مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام یکی دیگر از اموری که با رسیدن اهل بیت سیدالشهداء در روز اربعین به کربلا ارتباط مستقیم دارد روشن شدن میزان اقامت آنان در شام است . همان گونه که موارد قبلی تا اندازه ای مشکوک و غیر متیقن بود این مسئله نیز به یقین معلوم نیست، حتی تشتت اقوال و اخبار در این خصوص بیش از موارد قبل است .
در میان اقوال مربوط به میزان اقامت اهل بیت سید الشهداء در شام می توان به موارد ذیل اشاره نمود :
۱) توقف کاروان اسرا در شام به مدت ۸ روز;۳۲
۲) قاضی نعمان توقف آنان را در مکان بی سقف به مدت یک ماه و نیم روایت می کند، علاوه بر آن، یاد آور شده که به مدت هفت روز در خانه یزید مانده اند به عزاداری پرداخته اند: وقیل ان ذلک بعد ان أجلسهن فی منزل لا یکنّهنّ من برد ولا حر فأقاموا فیه شهراً ونصف حتّی اقشرّت وجوههنّ من حرّ الشمس ثمّ اطلقهن;۳۳ گفته شده است که این واقعه (عزاداری در خانه یزید به مدت ۷ روز) بعد از آن بود که به مدت یک ماه و نیم در خانه ای که نه از گرما و نه از سرما از آنها محافظت می کرد بود، تا اینکه صورت هایشان از گرمی آفتاب سیاه شد و پوست انداخت، و سپس آزاد شدند. محدث نوری نیز این قول را تأیید کرده و اقامت اهل بیت را در خانه یزید به مدت ده روز جدای از زندانی شدن آن ها در مکان بدون سقف که از گرما و سرما حفاظت نمی کرد، می داند;۳۴
۳) ابن طاووس نیز در اقبال الأعمال مدت اقامت آن ها را یک ماه ذکر کرده است.۳۵ هم چنین مرحوم طبسی نجفی اقامت و حبس اهل بیت را در شام کمتر از یک ماه ندانسته و در کتاب خود می نویسد : أنّ ظاهر عدّهٔ التواریخ أنّ توقّفهم فی الشام لا یقل من شهر.۳۶ ظاهر تعدادی از کتب تاریخ این است که توقف آنها در شام کمتر از یک ماه نبوده است.
۴) قول دیگری اقامت آنان را شش ماه دانسته و سید بن طاووس آن را بدون قائل می داند;۳۷
۵) نقل های دیگری نیز بر اقامت ۱۸ روزه۳۸ یا ۴۵ روزه۳۹ و حتی یک ساله اهل بیت در شام دلالت دارند که عمدتاً اقوال شاذ و نادر می باشند. این مسئله نزد امامیه از ابهام بیشتری برخوردار است، زیرا آنان از یک سو با اقوالی که حاکی از حبس طولانی مدت اهل بیت در مکانی بدون سقف که از سرما و گرما محافظت نمی کرد موافق اند تا آن جا که تصریح می کنند صورت های اهل بیت امام(علیه السلام) سیاه شده و پوست انداخته بود، و از سوی دیگر برای اثبات رسیدن کاروان اسرا به کربلا در اربعین اول با قول توقف کوتاه در شام موافق اند .
این دو امر با هم سازگاری نداشته و همین مسئله کار را بر امامیه مشکل تر ساخته است. البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت کاروان سیدالشهداء در شام تقریباً ما را به این امر مطمئن می سازد که اقامت آنان به مدت هشت یا ده روز نبوده است ، زیرا اولا: اقامت در مکانی که از گرما و سرما محافظت نمی کند به اندازه ای که صورت های اهل حرم سیاه شده و پوست آنان بسوزد هرگز نمی توانست مدت کوتاهی باشد، زیرا طبق نقل های معتبر کاروان اسرا با مرکب هایی که بدون کجاوه بود به شام انتقال داده شدند و صورت هایشان نیز باز بوده است ، پس اگر قرار بود صورتهایشان می سوخت و پوست می انداخت باید در راه رخ می داد، نه در مدت کوتاه اقامت و حبس در مکان بی سقف . اما همین که چندین خبر معتبر سوختن پوست های صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بی سقف نسبت داده اند در واقع یکی از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمی هوا و بی سقف بودن مکان زندان، یادآوری طولانی بودن مدت حبس در چنین مکانی بوده است، علاوه بر آن که شاید از آن بتوان چنین نتیجه نیز گرفت که اسرا را از مسیر بادیهٔ الشام نیز به شام منتقل نکرده اند، زیرا در آن صورت باید علت سوختگی پوست صورت اهل بیت سیدالشهداء(علیهم السلام) به مسیر بین کوفه تا شام نسبت داده می شد. هم چنین باید اسکان در خانه یزید و برپایی هفت روز عزاداری در آن سرا را به آن حبسِ ظاهراً طولانی مدت اضافه نمود و نیز واگذار نمودن اختیار اقامت در شام یا بازگشت به مدینه را به اهل بیت و انتخاب بازگشت به مدینه از سوی آنان و مدت زمانی را که برای تجهیز کاروان لازم بوده است تا برای انتقال خاندان سیدالشهداء(علیه السلام) از شام به مکانی دورتر از کوفه، یعنی به مدینه منتقل سازد هر یک زمانی می طلبد که باید به مجموع زمان محاسبه شده قبل اضافه کرد. از این رو اعتقاد به اقامت هشت یا ده روزه اسرا در شام با واقعیت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن چندان محققانه نیست . مرور رفتار یزید با سر مطهر امام(علیه السلام) و خاندان آن حضرت نشانه آن است که باید تغییر رفتار یزید در مدت زمان قابل توجهی رخ داده باشد، زیرا یزید به عنوان خلیفه یا به عبارت دیگر حاکم مطلق سرزمین پهناور اسلام نمی توانست رفتار خشن همراه با طعن و تعریض به بازماندگان سیدالشهداء را به راحتی و در مدت چند روز، کاملا تغییر دهد و از امام سجاد دل جویی کند. توضیح آن که یزید ابتدا با جسارت به سر مطهر سید الشهداء(علیه السلام)در مجالس متعدد و تحقیر بازماندگان امام(علیه السلام)در صدد فرو نشاندن آتش کینه و عداوت خود با آل محمد(صلی الله علیه وآله)برآمد، به آنان بی مهری کرد و آنان را در مکانی نامناسب و بدون سقف زندانی نمود، اما آن گاه که اوضاع را نامناسب و متشنج یافت و اعتراض و ناخرسندی مردم، حتی اطرافیانش را مشاهده کرد برای جلوگیری از تنفر افکار عمومی کم کم تغییر موضع داد، اسرای آل محمد(صلی الله علیه وآله) را در دربار و منزل خود اسکان نمود و امام سجاد(علیه السلام) را بر سر سفره خود نشاند و به آن ها اجازه اقامه عزاداری برای سیدالشهداء و اصحاب با وفایش را داد و در مرحله آخر از امام سجاد(علیه السلام)دل جویی کرد و گناه به شهادت رساندن سیدالشهداء(علیه السلام) را به گردن ابن زیاد انداخته خود را از این جنایت تبرئه نمود . بدیهی است برای این که یزید متوجه اشتباه خود شود باید زمانی سپری می شد و اوضاع جاری را ارزیابی می نمود و هم چنین پس از آن که اشتباه خود را فهمید برای این اندازه تغییر موضع نیز نیاز به زمانی کافی داشت.
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۷
امیر امراله شیخیانی